کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیخ طرخون کوهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بیخ زِمین
لهجه و گویش بختیاری
bix zemin هویج ایرانى، زردک.
-
بیخ جستن
لهجه و گویش تهرانی
آب یا غذا در گلو پریدن
-
بیخ خِر
لهجه و گویش تهرانی
حلق،خرخره
-
بیخ دیواری
لهجه و گویش تهرانی
سکه را پای دیوار می اندازند،سکه نزدیک تر به دیوار برنده است. لیس پس لیس
-
بیخ گوش
لهجه و گویش تهرانی
خیلی نزدیک
-
بیخ گوشی
لهجه و گویش تهرانی
سیلی
-
تا بیخ
لهجه و گویش تهرانی
تا ته
-
بیخ ماکو
واژهنامه آزاد
ریشه شیرین بیان
-
بیخ درختان
واژهنامه آزاد
ریشۀ درختان.
-
شاخ هفت بیخ
لغتنامه دهخدا
شاخ هفت بیخ . [ خ ِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از هفت فلک . (هفت پیکر نظامی گنجوی حاشیه ٔ ص 45) : از سر این شاخ هفت بیخ بزن وز سم این نعل چارمیخ بکن . نظامی (هفت پیکر).مرحوم وحید دستگردی در معنی این بیت آورده است : «بهیمی سم آز و شهوات را از...
-
بیخ آذر مریم
لغتنامه دهخدا
بیخ آذر مریم . [ خ ِ ذَ رِ م َرْ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آذربو. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به آذربو شود.
-
بیخ انجدان خراسانی
لغتنامه دهخدا
بیخ انجدان خراسانی . [ خ ِ اَ ج ُ ن ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشترغاز است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اشترغاز شود.
-
بیخ تفت یزدی
لغتنامه دهخدا
بیخ تفت یزدی . [ خ ِ ت َ ت ِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) شوکران . (یادداشت بخط مؤلف ). بفارسی اصل الشوکران . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
بیخ کوله پر
لغتنامه دهخدا
بیخ کوله پر. [ خ ِ ل َ / ل ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بفارسی محروث راخوانند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
-
بیخ و بار
لغتنامه دهخدا
بیخ و بار. [ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اصل و فرع . ریشه و ثمر.- بیخ و بار کسی را کندن ؛ نابود ساختن و نیز بکلی از بین بردن : ستیز فلک بیخ و بارش بکندسم اسب دشمن دیارش بکند.سعدی .