کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیخبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیخبر
مترادف و متضاد
۱. بیاطلاع، غافل
۲. ناآگاه، ناهشیار ≠ آگاه، مخبر
۳. سرزده، ناخبر، ناگهان
۴. ناآگاهانه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیخبر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیاطلاع، غافل ۲. ناآگاه، ناهشیار ≠ آگاه، مخبر ۳. سرزده، ناخبر، ناگهان ۴. ناآگاهانه
-
بیخبر
دیکشنری فارسی به عربی
فظ
-
واژههای همآوا
-
بی خبر
فرهنگ واژههای سره
سرزده، ناآگاه
-
بی خبر
لغتنامه دهخدا
بی خبر. [ خ َ ب َ ] (ص مرکب ) بی اطلاع . بی آگاه . ناآگاه . رجوع به خبر شود.
-
بیخ بر
لغتنامه دهخدا
بیخ بر. [ بی ب ُ ] (نف مرکب ) آنکه از بیخ برد. قطعکننده از بیخ . از بیخ برنده . || (ن مف مرکب ) از بیخ بریده شده .- بیخ برکردن ؛ از بیخ نزدیک زمین درخت را و نزدیک به تنه شاخ را بریدن . بریدن درختی از بیخ ، یعنی از سطح زمین . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بی خبر
واژهنامه آزاد
ناگهان.
-
جستوجو در متن
-
unsayability
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیخبر بودن
-
بیبصیرت
واژگان مترادف و متضاد
ناآگاه، بیخبر، بیوقوف ≠ بابصیرت
-
فِلِنگ بَسَّن
لهجه و گویش بختیاری
feleng bassan فرار کردن، پنهان شدن، بىخبر رفتن.
-
چشمبسته
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیخبر، ناآگاه ۲. ناآگاهانه
-
بیاطلاع
واژگان مترادف و متضاد
بیخبر، ناآگاه، نادان ≠ مخبر، مطلع
-
ظاهربینی
لغتنامه دهخدا
ظاهربینی . [ هَِ ] (حامص مرکب ) دیدن صورت ظاهر و بیخبر ماندن از باطن .
-
خبر دادن
واژگان مترادف و متضاد
آگاه کردن، آگهی دادن، اطلاع دادن، اعلام کردن، مطلع ساختن ≠ بیخبر گذاشتن