کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیحس یا کرخت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیحس یا کرخت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خدران
-
جستوجو در متن
-
خدران
دیکشنری عربی به فارسی
کرخ , بيحس , کرخت , بيحس يا کرخت کردن , خوابيده , سست , بيحال , بي حس
-
numb
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی حس، بیحس یا کرخت کردن، کرخت
-
numbed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خفه شو، بیحس یا کرخت کردن
-
تخدیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیحس، سست، کرخ، کرخت ۲. بیحس کردن، سست کردن، کرخت کردن
-
خشک کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشکاندن، خشکانیدن ۲. رطوبتزدایی کردن، نمزدایی کردن ≠ مرطوب کردن ۳. کرخت کردن، بیحس کردن ۴. پژمرده کردن ۵. بیسبزه و گیاه کردن
-
کرخت کردن
لغتنامه دهخدا
کرخت کردن . [ ک َ رَ / ک َ رِ / ک ِ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سِر کردن . (یادداشت مؤلف ). بی حس کردن . خدر کردن . رجوع به کرخت و کرخت شدن و خدر شدن شود.
-
etherizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتریش کردن، با اتر مخلوط کردن، با اتر ترکیب کردن، با اتر بیهوش کردن، کرخت کردن، بی هوش کردن
-
etherized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتریت شده، با اتر مخلوط کردن، با اتر ترکیب کردن، با اتر بیهوش کردن، کرخت کردن، بی هوش کردن
-
etherizes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتریز می شود، با اتر مخلوط کردن، با اتر ترکیب کردن، با اتر بیهوش کردن، کرخت کردن، بی هوش کردن
-
کرخ
لغتنامه دهخدا
کرخ . [ ک َ رَ / ک َ رِ / ک ِ رِ ] (ص ) مخفف کرخت که بیحس و بی شعور و بی خبر شده باشد. (برهان )(آنندراج ). خدر. بی هوش . (ناظم الاطباء) : همیشه تا که بود زیف زشت و دخ نیکوبه لفظ لوتره گویان یاوه گوی کرخ ز چرخ باد همه شغل دشمنان تو زیف ز بخت باد همه ک...
-
کرخت شدن
لغتنامه دهخدا
کرخت شدن . [ ک َ رَ / ک َ رِ / ک ِ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سِرشدن . بی حس شدن عضوی . خدر شدن . باطل شدن حس لمس اندامی زنده خواه به علاج و خواه بخودی خود به خواب رفتن .کرخ شدن . ضعیف شدن حس . بی حس گردیدن عضوی از عدم حرکت خون در وی و مانند آن چنانکه مد...
-
مسترخی
لغتنامه دهخدا
مسترخی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرخاء. سست و فروهشته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کرخ . کرخت . لمس . لس . سست اندام . رجوع به استرخاء شود : چنانکه زفان مسترخی دراز گردد و از دهان بیرون آید یا تشنج کند و یا آماسی اندر وی پدید آید.(ذخیره...
-
lay-up
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لخت کردن، انبار یا جمع کردن، دچار تاخیر کردن یا شدن