کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیجار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیجار
مترادف و متضاد
برنجزار، شالی، شالیزار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیجار
واژگان مترادف و متضاد
برنجزار، شالی، شالیزار
-
بیجار
لغتنامه دهخدا
بیجار. (اِخ ) دهی از دهستان نهارجانات است که در بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع و دارای 217 تن سکنه است . مزرعه ٔ یکه درخت ، رضا قلی ، زیر کوه ، مزرعه ٔ برج ، رود گز، مزرعه ٔ قیس آباد، خوارستان و غفاریه جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بیجار
لغتنامه دهخدا
بیجار. (اِخ ) شهرستان بیجار یا گروس . یکی از شهرستانهای یازده گانه ٔ استان پنجم کشور است و حدود و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است : از طرف شمال خاور به بخشهای قیدار و ماه نشان از شهرستان زنجان ، از طرف شمال باختر به بخش تکاب از شهرستان مراغه ، از طر...
-
واژههای مشابه
-
کوه بیجار
لغتنامه دهخدا
کوه بیجار. (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است و 278 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
هفته بیجار
لغتنامه دهخدا
هفته بیجار. [ هََ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) نوعی ترشی از سبزیهای گوناگون خردکرده . (یادداشتهای مؤلف ).
-
هفت بیجار
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ.) (اِمر.) (عا.) = هفته بیجار: نوعی ترشی که از هفت نوع سبزی درست شده است .
-
توم بیجار
لغتنامه دهخدا
توم بیجار. (اِ مرکب ) قطعه ٔ کوچک که در آن برنج کارند و خزانه کنند تا سپس نشا کنند در جای دیگر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرکب از: توم ، تخم سبزه ٔ نورسته و انبوه برنج جهت نشا کردن در شالیزارها + بیجار = محل زراعت برنج .
-
پیش بیجار
لغتنامه دهخدا
پیش بیجار. (اِخ ) دهی جزء دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان . واقع در 5 هزارگزی جنوب باختر رودسر و 6 هزارگزی خاور املش . جلگه ، معتدل ، مرطوب ، دارای 200 تن سکنه . آب از نهر پل رود، محصول آن برنج و چای . شغل اهالی آن زراعت و حصیربافی است و راه آن...
-
جامع بیجار
لغتنامه دهخدا
جامع بیجار. [ م ِ ع ِ ] (اِخ ) مسجدی است در بیجار که نجفقلی خان جد حسینعلی خان وزیر فوائد در سال 1220 هَ .ق . آن را بنا نموده است . بنای آن عالی است و حجراتی برای سکونت طلاب دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 99).
-
اصطلخ بیجار
لغتنامه دهخدا
اصطلخ بیجار. [ اِطَ خ ِ ] (اِخ ) از دیه های سیاه رستاق (در ناحیه ٔ رانکوه در گیلان ) که جزء گیلان بشمار میرفته چون زیر فرمان سپهدار اعظم است که مالک آن حدود است . رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 144 شود.
-
هفت بیجار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هفتهبیجار› haft[e]bijār نوعی ترشی که از چند رقم میوه و سبزی درست میکنند.
-
هفتِ بیجار
لهجه و گویش تهرانی
ترشی 7سبزی، نعنا، مرزه، سوسن عنبر، ترخون، گشنیز، جعفری
-
هفته بیجار
لهجه و گویش تهرانی
ترشی درهم