کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیجا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیجا
/bijā/
معنی
۱. آنکه جا و مکان یا خانه ندارد.
۲. [مجاز] بیهنگام؛ بیموقع.
۳. [مجاز] نادرست.
۴. [مجاز] بیسبب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیخود، بیفایده، بیهوده
۲. بیمناسبت، نابههنگام، بیمورد، بیموقع، بیوقت، بیهنگام
۳. نابجا، نادرست، ناروا، ناشایست، ناصواب
۴. نامتناسب، نامناسب
۵. ناموجه، ناوارد ≠ بجا، روا
۶. لامکان
۷. بیمکان، نامتحیز
دیکشنری
amiss, gratuitous, improper, inopportune, untimely, uncalled-for, undue, unduly, untoward, vain
-
جستوجوی دقیق
-
بیجا
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیخود، بیفایده، بیهوده ۲. بیمناسبت، نابههنگام، بیمورد، بیموقع، بیوقت، بیهنگام ۳. نابجا، نادرست، ناروا، ناشایست، ناصواب ۴. نامتناسب، نامناسب ۵. ناموجه، ناوارد ≠ بجا، روا ۶. لامکان ۷. بیمکان، نامتحیز
-
بیجا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bijā ۱. آنکه جا و مکان یا خانه ندارد.۲. [مجاز] بیهنگام؛ بیموقع.۳. [مجاز] نادرست.۴. [مجاز] بیسبب.
-
بیجا
لغتنامه دهخدا
بیجا.(ق مرکب ) بی هنگام . بی وقت . بی موقع. (ناظم الاطباء).
-
بیجا
دیکشنری فارسی به عربی
غير صحيح , غير ملائم , غير مناسب
-
واژههای مشابه
-
چانه ٔ بیجا زدن
لغتنامه دهخدا
چانه ٔ بیجا زدن . [ ن َ / ن ِ ی ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سخن بیهوده گفتن . حرف مفت زدن . پرگوئی و پرچانگی کردن : واعظاین سنت تحت الحنکت دانی چیست ؟چانه بندیست که پر چانه ٔ بیجا نزنی . تأثیر (از آنندراج ).|| اصرار بیهوده کردن . ابرام بیفایده کردن .
-
جستوجو در متن
-
dispatriated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیجا کردن
-
خرش خاگینه میخواد
لهجه و گویش تهرانی
توقع بیجا دارد
-
طمع خوم
واژهنامه آزاد
پر توقع،کسی که توقع بیجا دارد
-
بهانه گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānegiri بهانه گرفتن؛ ایراد بیجا گرفتن.
-
arrogations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرگذشت ها، ادعای بیجا، بخود بستن
-
غير ملائم
دیکشنری عربی به فارسی
غير مقتضي , بيجا , نامناسب , ناجور , بيمورد
-
arrogation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارزیابی، ادعای بیجا، بخود بستن
-
phobic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فوبیایی، تشویشی، وابسته به ترس بیجا