کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیان کردن
برابر فارسی
برشمردن، بازگو کردن
دیکشنری
bid, conceive, convey, depict, explain, explicate, express, illustrate, indicate, limn, paint, phrase, put, qualify, represent, say, speak, state, talk, tell, vent, verbalize, vocalize, word
-
جستوجوی دقیق
-
بیان کردن
فرهنگ واژههای سره
برشمردن، بازگو کردن
-
بیان کردن
لغتنامه دهخدا
بیان کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن و واضح کردن . تقریر نمودن . (ناظم الاطباء). بازنمودن . پدید کردن . روشن کردن تعبیر. توضیح : بیان کن که از چیست ترکیب عالم جوابم ده از خشک این شعر و از تر. ناصرخسرو.بیان کن حال و جایش را اگر دانی مرا ور...
-
بیان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اخبر , اعط , سريع , فقاعة , قل , مثل
-
واژههای مشابه
-
بيان
دیکشنری عربی به فارسی
ابلا غ رسمي , اطلا عيه رسمي يا اداري , اعلا ميه , نوعي چنگ که مانند پيانوبشکل ميز است , اظهار , بيان , گفته , تقرير , شرح , توضيح
-
بَيَانٌ
فرهنگ واژگان قرآن
پردهبرداري از هر چيز- کلامي که از آنچه در ضمير است پرده بر مي دارد
-
عطف بیان
لغتنامه دهخدا
عطف بیان . [ ع َ ف ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح نحو، تابعی است غیر از صفت که متبوع خود را توضیح دهد، چون ابوحفص عمر، که عمر عطف بیان است ابو را. (از تعریفات جرجانی ). چیزی است که متبوع را واضح و روشن کند و فرقش با صفت آن است که صفت مشتق...
-
کوله بیان
لغتنامه دهخدا
کوله بیان . [ ل َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ییلاق که در بخش حومه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
نیک بیان
لغتنامه دهخدا
نیک بیان . [ ب َ ] (ص مرکب ) خوش سخن . نیکوبیان .
-
سحبان بیان
لغتنامه دهخدا
سحبان بیان . [ س َ ب َ] (ص مرکب ) که در فصاحت سحبان را ماند : آصف حاتم سنی احنف سحبان بیان یحیی خالدعطا جعفر هارون شعار. خاقانی .رجوع به سحبان وائل شود.
-
هرزه بیان
لغتنامه دهخدا
هرزه بیان . [ هََ زَ /زِ ب َ ] (ص مرکب ) آن که سخنان ناپسند بر زبان راند و بدین کار خو گرفته باشد. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
gene expression
بیان ژن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] رونویسی و ترجمه و تظاهر رُخنمودی ژن
-
ببر بیان
فرهنگ فارسی معین
(بَ رِ بَ) ( اِ.) جامه ای از پوست ببر که رستم هنگام جنگ به تن می کرد.
-
شیرین بیان
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) گیاهی است علفی و پایا از تیرة سبزی آساها. رنگ گل هایش مایل به آبی . ریشه و ساقة آن مصرف دارویی دارد.
-
ابن بیان
لغتنامه دهخدا
ابن بیان . [ اِ ن ُ ب َی ْ یا ] (ع ص مرکب ) ناکس . خسیس . فرومایه از مردم .