کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیان
/bayān/
معنی
۱. سخن گفتن.
۲. فصاحت؛ زبانآوری.
۳. (اسم) سخن.
۴. شرح؛ تعبیر.
۵. (اسم) (ادبی) علمی که دربارۀ بیان معنای واحد به شیوههای مختلف و بر پایۀ تصویرسازی، مانندِ استفاده از تشبیه، استعاره، و کنایه بحث میکند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تاویل، تبیین، تعبیر، توضیح، شرح
۲. ابراز، اشعار، اظهار، تقریر
۳. تلفظ، سخن، کلام، گفتار، نطق
۴. اعتراف
۵. آشکار شدن، پیدا شدن، هویدا گشتن ≠ تحریر، ترقیم، نوشته
برابر فارسی
گفتار
فعل
بن گذشته: بیان داشت
بن حال: بیان دار
دیکشنری
air, account, definition, delivery, demonstration, depiction, enunciation, explanation, expression, locution, statement, utterance, voice, wording, parlance
-
جستوجوی دقیق
-
بیان
فرهنگ نامها
(تلفظ: bayān) (عربی) سخن ، گفتار ؛ شرح و توضیح ؛ زبانآوری ، فصاحت و بلاغت؛ (به مجاز) زبان.
-
بیان
واژگان مترادف و متضاد
۱. تاویل، تبیین، تعبیر، توضیح، شرح ۲. ابراز، اشعار، اظهار، تقریر ۳. تلفظ، سخن، کلام، گفتار، نطق ۴. اعتراف ۵. آشکار شدن، پیدا شدن، هویدا گشتن ≠ تحریر، ترقیم، نوشته
-
بیان
فرهنگ واژههای سره
گفتار
-
بیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] bayān ۱. سخن گفتن.۲. فصاحت؛ زبانآوری.۳. (اسم) سخن.۴. شرح؛ تعبیر.۵. (اسم) (ادبی) علمی که دربارۀ بیان معنای واحد به شیوههای مختلف و بر پایۀ تصویرسازی، مانندِ استفاده از تشبیه، استعاره، و کنایه بحث میکند.
-
بیان
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پیدا شدن ، آشکار شدن .2 - (اِمص .) شرح ، توضیح . 3 - زبان آوری ، فصاحت . 4 - ( اِ.) علمی است که آوردن یک معنی به طرق گوناگون را می آموزد.
-
بیان
لغتنامه دهخدا
بیان . [ ب َ ] (اِخ ) ابن سمعان تمیمی . وی اول به الوهیت حضرت علی علیه السلام و ائمه و اولادش و سپس به الوهیت خود قائل شد و در نتیجه فرقه ٔ بیانیه را بوجود آورد. (از لباب الانساب ) (از لباب الالباب ). رجوع به بیانیه شود.
-
بیان
لغتنامه دهخدا
بیان . [ ب َ ] (ع اِ) فصاحت و زبان آوری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). فصاحت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). حدیث : ان من البیان لسحرا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : ازیرا حکیم است وصنع است و حکمت مگو این سخن جز مر اهل بیان را. ناصرخسرو.ا...
-
بیان
لغتنامه دهخدا
بیان . [ ب َ ] (ع مص ) پیدا و آشکار شدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیدا شدن . (ترجمان القرآن ). اتضاح . (اقرب الموارد): بانه بیاناً؛ آشکار کرد آنرا. (ناظم الاطباء). || سخن پیدا و گشاده گفتن . || پیدا و ظاهر کردن چیزی . (آنندراج ) (غیا...
-
بیان
لغتنامه دهخدا
بیان . [ ب َ] (اِ) درنده ای است که دشمن شیر باشد. (آنندراج ). قسمی از ببر. (ناظم الاطباء). رجوع به ببر بیان شود.
-
بیان
دیکشنری فارسی به عربی
اقتباس , بيان , تعبير , تفسير , تلفظ , شرح , شفة , فصاحة اللسان , فم
-
بیان
واژهنامه آزاد
فصاحت و زبان آوری.
-
واژههای مشابه
-
بيان
دیکشنری عربی به فارسی
ابلا غ رسمي , اطلا عيه رسمي يا اداري , اعلا ميه , نوعي چنگ که مانند پيانوبشکل ميز است , اظهار , بيان , گفته , تقرير , شرح , توضيح
-
بَيَانٌ
فرهنگ واژگان قرآن
پردهبرداري از هر چيز- کلامي که از آنچه در ضمير است پرده بر مي دارد
-
عطف بیان
لغتنامه دهخدا
عطف بیان . [ ع َ ف ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح نحو، تابعی است غیر از صفت که متبوع خود را توضیح دهد، چون ابوحفص عمر، که عمر عطف بیان است ابو را. (از تعریفات جرجانی ). چیزی است که متبوع را واضح و روشن کند و فرقش با صفت آن است که صفت مشتق...