کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
blare out
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیرون بیار
-
شامرتی
واژهنامه آزاد
سر و تهش رو هم بيار
-
bring out
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیرون بیار، خارج کردن، از اختفا بیرون اوردن، زاییدن، خیط و پیت کردن
-
سخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] so(a)xun = سخن: ◻︎ بودنی بود می بیار اکنون / رطل پر کن مگوی بیش سخون (رودکی: ۵۴۶).
-
مست و خراب
فرهنگ گنجواژه
سیاه مست، مدهوش. وانگهش مست و خراب از سر بازار بیار.
-
نان آور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عامیانه، مجاز] nān[']āvar ۱. کسی که زندگانی زن و بچۀ خود را اداره میکند؛ سرپرست خانواده؛ نانبیار.۲. کسی که برای خانوادهای نان ببرد.
-
ﭐنْحَرْ
فرهنگ واژگان قرآن
نحر کن (نحر: گودي زير گلو )-شتر قرباني کن - دستهايت را به هنگام تکبير گفتن تا راستاي گودي گلويت بالا بيار
-
جام آوردن
لغتنامه دهخدا
جام آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیاله آوردن . قدح آوردن : چو نان خورده شد میزبان در زمان بیاورد یک جام می شادمان .فردوسی .بیا ساقیا جام صهبا بیاردوای دل و جان شیدا بیار.قاسمی گنابادی (از ارمغان آصفی ).
-
طاهرآباد
لغتنامه دهخدا
طاهرآباد. [ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش بیارجمند شهرستان شاهرود. در 20هزارگزی خاور بیار و 6هزارگزی دستجرد. کوهستانی و معتدل . با 30 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و تنباکو و پنبه . راه آن مالرو است . از بیار اتومبیل در فصل مقتضی م...
-
بکش
واژهنامه آزاد
بِکَشْ:(bekash) در [[گویش گنابادی]] یعنی کاری ، اهل کار ، معتاد ، مفنگی ، جاکش ، قواد ، به سرعت || بِکِشْ:(bekesh) در [[گویش گنابادی]] یعنی کنار بگیر ، پایین بیار ، در بیار (لباس یا وسیله ای) ، دود کن ، مصرف کن ( افیون و دخانیات) ، به طرف خودت بکش
-
یک مرده
لغتنامه دهخدا
یک مرده . [ ی َ / ی ِ م َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) منسوب به یک مرد. || به اندازه ٔ یک مرد. ازآن ِ یک مرد : زور ده مرده چه باشد زر یک مرده بیار.سعدی .
-
باسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاسک، پاشک› [قدیمی] bāsok خمیازه؛ دهندره؛ فاژ؛ فاژه: ◻︎ ای برادر بیار کاسهٴ می / چند باسک زنم ز خواب و خمار (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۴).
-
کلک
لغتنامه دهخدا
کلک . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است از مضافات دامغان که در آنجا گندم خوب حاصل می شود. (برهان ). نام موضعی نزدیک دامغان که گندم آن ممتاز است . (آنندراج ) : گندم بیار از کلک از دامغان ببرانواع میوه ها وز اقسام غله ها.(از آنندراج ).
-
گریبان دریده
لغتنامه دهخدا
گریبان دریده . [ گ ِ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کسی که گریبان خود را پاره کرده باشد. آنکه یقه چاک داده باشد. مجازاً، بی پروا. بی محابا : ببین که عمر گریبان دریده میگذردبگیر دامنش ازره بسوی باده بیار.خاقانی .
-
گرم رفتن
لغتنامه دهخدا
گرم رفتن . [ گ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) تند رفتن . سریع رفتن : برفت گرم و به دستور گفت کز پی من تو لشکر و بنه را رهنمای باش و بیار.فرخی .