کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیابان نوردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بیابان مرگی
لهجه و گویش تهرانی
مرگ در بیابان
-
گرگ بیابان
لهجه و گویش تهرانی
آدم زرنگ
-
قلعه بیابان
واژهنامه آزاد
دهستان قلعه بیابان در 40 کیلومتری شهر داراب فارس می باشد و شامل چند روستا از جمله قلعه بیابان و تنگ طه و سه چی و شهرک شهدا می باشد
-
trade-wind desert
بیابان باد بسامان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] پهنهای از خشکی با بارش بسیار کم و دمای بالا، ناشی از وزش بادهای بسامان
-
بر و بیابان
لغتنامه دهخدا
بر و بیابان . [ ب َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دشت و صحرا. در تداول عامه ، بر بیابان .
-
کوه و بیابان
فرهنگ گنجواژه
خارج از شهر.
-
بیابان و برهوت
فرهنگ گنجواژه
بیابان.
-
بر و بیابان
فرهنگ گنجواژه
صحرا.
-
دشت و بیابان
فرهنگ گنجواژه
صحرا.
-
جستوجو در متن
-
صحراگردی
لغتنامه دهخدا
صحراگردی . [ ص َ گ َ ] (حامص مرکب ) بیابان گردی . دشت نوردی . گردیدن در بیابان . رجوع به صحراگرد شود.
-
وادی جه
لغتنامه دهخدا
وادی جه . [ ج َه ْ ] (نف مرکب ) جهنده ٔ از وادی . وادی گذار. بیابان گذار. وادی سپر : مرکبی طیاره ای کُه پاره ای شخ نوردی که کنی وادی جهی .منوچهری .
-
جرمزة
لغتنامه دهخدا
جرمزة. [ ج َ م ُ زَ ] (اِ) به معنی سفر و مسافرت باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آراء ناصری ). صحراگردی ، بیابان نوردی (یادداشت مؤلف ). از برساخته های دساتیر است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
کوه نورد
لغتنامه دهخدا
کوه نورد. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) عبورکننده از کوه . (ناظم الاطباء). کوه پیما. رَقّاء. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : باد چون عزم اوست در ناوردزآن بیابان بُر است و کوه نورد. مختاری .کرد صحرانشین کوه نوردچون بیابانیان بیابان گرد. نظامی .تازی اسبان پار...
-
هامون نورد
لغتنامه دهخدا
هامون نورد. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) دشت پیما. صحرانورد. هامون گذار. هامون بر. بیابان سپر. بادیه پیما. آنکه در دشت و بیابان سفر کند. (ناظم الاطباء) : یکی سیل رفتار هامون نوردکه باد از پی اش بازماندی چو گرد. سعدی (بوستان ).هامون نوردی بارکش وز ره به دندا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جریر ملقب به شیخ الاسلام معین الدین و مکنی به ابونصر و معروف به احمد جام و شیخ اهل عرفان . مولد وی به سال 441 هَ . ق . و وفات در 536 بود. هدایت در مجمع الفصحاء (ج 1 ص 67) آرد: احمد جامی و هو شیخ الاسلام ابونصر احمدب...