کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیابانیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیابانیان
لغتنامه دهخدا
بیابانیان . (اِ مرکب ) ج ِ بیابانی ، بمعنی صحرانشین . رجوع به بیابانی شود. || ستاره هایی که در غیر مدار آفتاب و ماه واقع شده اند. (ناظم الاطباء ذیل بیابانیات ). کواکب قدر اول و دوم و سوم و منازل قمر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بیابانی شود. || زنان ...
-
واژههای مشابه
-
Glareolidae
چلچلهبیابانیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] تیرهای از راستۀ سلیمسانان با جثهای کوچک تا متوسط و دارای بدن لاغر و بالهای بلند و نوکتیز
-
جستوجو در متن
-
بیابانیات
لغتنامه دهخدا
بیابانیات . [ نی یا ] (ع اِ) رجوع به بیابانیان شود.
-
Glareola nordmanni
چلچلۀ بیابانی بالسیاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ چلچلهبیابانیان و راستۀ سلیمسانان با پرهای زینتی قهوهای مایل به خاکستری که زیر بالهایش سیاه است
-
دشتبانی
لغتنامه دهخدا
دشتبانی . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل دشتبان . حفاظت دشت : بیابانیان پهلوانی کنندملکزادگان دشتبانی کنند.نظامی .
-
بادون
لغتنامه دهخدا
بادون . (ع ص ، اِ) ج ِ بادی . بیابانیان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 25) (منتهی الارب ).
-
Glareola pratincola
چلچلۀ بیابانی بالسرخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ چلچلهبیابانیان و راستۀ سلیمسانان با پاهای باریک و کوتاه، بالهای طویل، پرهای زینتی غالباً قهوهای مایل به خاکستری
-
بیابان گرد
لغتنامه دهخدا
بیابان گرد. [ گ َ ] (نف مرکب ) کسی که در بیابان زیست میکند. صحراگرد باشد. بدوی . چادرنشین : کرد صحرانشین کوه نوردچون بیابانیان بیابان گرد.نظامی .
-
خزرانیان
لغتنامه دهخدا
خزرانیان .[ خ َ ] (اِخ ) مردمان خزران . اهل خزران : بخزرانیان راست آراسته ز چپ بانگ برطاس بر خاسته . نظامی .مگر ز آفت آن بیابانیان براحت رسد کار خزرانیان .نظامی .بفرمود سر تا گذرگاه کوه ببندند خزرانیان هم گروه .نظامی .
-
کوه نورد
لغتنامه دهخدا
کوه نورد. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) عبورکننده از کوه . (ناظم الاطباء). کوه پیما. رَقّاء. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : باد چون عزم اوست در ناوردزآن بیابان بُر است و کوه نورد. مختاری .کرد صحرانشین کوه نوردچون بیابانیان بیابان گرد. نظامی .تازی اسبان پار...
-
دین پروری
لغتنامه دهخدا
دین پروری . [ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) عمل دین پرور. پرورش دادن دین . عمل کردن به دین : نکردی خدای جهان را سپاس نبودی بدین پروری رهشناس . دقیقی .ترا کآمدستی به پیغمبری پذیرفتم از راه دین پروری . نظامی .چو آمد گه دعوی و داوری بدانش نمایی و دین پروری . ...
-
بابانیات
لغتنامه دهخدا
بابانیات . [ نی یا ] (ع ص نسبی ، اِ) (ظاهراًمعرب «بیابانیان » فارسی ) مؤلف تاج العروس آرد (ذیل ب ب ن ): قال ابوالهیثم : الکواکب البابانیات هی التی لاینزل بها شمس و لا قمر، انما یهتدی بها فی البر و البحر و هی شامیة و مهب الشمال منها. (تاج العروس ).
-
صحرانشین
لغتنامه دهخدا
صحرانشین . [ ص َ ن ِ ] (نف مرکب ) مقابل روستانشین . بادیه نشین . چادرنشین .تازی . وبر. بادی : مهره نگر گو مباش افعی مردم گزای نافه طلب گو مباش آهوی صحرانشین . خاقانی .کرد صحرانشین کوه نوردچون بیابانیان بیابان گرد. نظامی .احشام و صحرانشینان دو صنف بود...