کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیا
معنی
1 - فعل امر از آمدن . 2 - (شب جم .) موافقت ، همراهی کن ، ملاحظه کن . 3 - (عا.) برای تحقیر و توهین معمولاً با نشان دادن انگشت شست .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیا
فرهنگ فارسی معین
1 - فعل امر از آمدن . 2 - (شب جم .) موافقت ، همراهی کن ، ملاحظه کن . 3 - (عا.) برای تحقیر و توهین معمولاً با نشان دادن انگشت شست .
-
بیا
لغتنامه دهخدا
بیا. [ ب َ ] (ص ، اِ) پر باشد که نقیض خالی است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). پر. ضدخالی . (رشیدی ). پر. نقیض خالی . (ناظم الاطباء). || در خانه و در سرا. (برهان ) (ناظم الاطباء). در خانه . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به بیا شود.
-
بیا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bure طاری: bore طامه ای: bure طرقی: bore کشه ای: bore نطنزی: bure
-
واژههای مشابه
-
بیا و برو، بیا برو
لهجه و گویش تهرانی
مقام اجتماعی: بیا برو داشتن
-
جنتی بیا
لغتنامه دهخدا
جنتی بیا. [ ج َن ْ ن َ ] (اِخ ) از شاعران لطیف طبع نخشبست که در خدمت علاءالملک شرف الدین امیرک بسر میبرده و چند قصیده در مدح او پرداخته . ترجیعبندی در مدح وی گفته که مطلع آن این است :چو بارد یارم از گلنار گوهرشود گل خار و ماند خوار گوهر. (از لباب الا...
-
رو بیا
لغتنامه دهخدا
رو بیا. [ رَ / رُو ] (فعل امر) در لهجه ٔ شوشتر، رَو بیَو گویند. امر به رفتن و آمدن . || (اِمص مرکب ) قسمی از دوختن که دو پارچه را به هم دوزند بطوری که به هم وصل نشوند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
-
بیا / نیا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bure/ nure طاری: bore/ mato طامه ای: bure / nayu طرقی: bore/ mayo کشه ای: bore/ nayo نطنزی: bure/ naye / nevu
-
کیا بیا، کیا بیا داشتن، کیا و بیا
لهجه و گویش تهرانی
منزلت.
-
برو بیا داشتن
فرهنگ فارسی معین
(بُ رُ. تَ) (مص ل .) کنایه از: فرّ و شکوه داشتن ، اوضاع و احوال مناسب داشتن .
-
بیا برو ،()داشتن
لهجه و گویش تهرانی
رونق ،()داشتن
-
کیا و بیا
فرهنگ گنجواژه
مقام، رونق. کیا و بیا داشتن.
-
بیا و ببین
فرهنگ گنجواژه
تماشائی است.
-
بیا و برو
فرهنگ گنجواژه
اعتبار و رونق، قدرت و حشمت.
-
بر و بیا
فرهنگ گنجواژه
منزلت. برو بیا داشتن.