کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیحسی برقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
electrical stunning
بیحسی برقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بیحسی با جریان برق که در حین ذبح و قبل از خونگیری برای ثابت نگه داشتن حیوان انجام میشود
-
واژههای مشابه
-
بی حسی
دیکشنری فارسی به عربی
لامبالات
-
بی حسی
واژهنامه آزاد
سِر شدگی.
-
حسی
واژگان مترادف و متضاد
۱. مربوطبه حس ۲. محسوس ≠ معقول
-
حسی
فرهنگ فارسی معین
(حِ یِّ) [ ع . ] (ص نسب .) آن چه با حس ظاهری درک شود؛ مقابل عقلی .
-
حسی
لغتنامه دهخدا
حسی . [ ح ِس ْ سی ] (ص نسبی ) منسوب به حس . منسوب به یکی از حواس ّ. مقابل عقلی . محسوس . مقابل معقول . تهانوی گوید: هر آنچه منسوب به حس باشدحسّی گویند و آن نزد متکلمان چیزی است که به حس ّ ظاهر آن را ادراک توان کرد. و نزدحکما هرچه به حس ظاهر یا باطن ا...
-
حسی
لغتنامه دهخدا
حسی . [ ح َس ْی ْ / ح ِ سا ] (ع اِ) چاه خرد در زمین نرم که به آب نزدیک باشد. || آبی که ریگ فروخورده باشد و چون ریگ یکسو کنند پیدا آید و منقطع نشود. ج ، اَحْساء، حِساء. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
حسی
لغتنامه دهخدا
حسی . [ ح ِس ْی ْ ] (ع مص ) کندن و بیرون آوردن آب از میان ریگ . || حسی ضمیر کسی ؛ دانستن ما فی الضمیر او.
-
حسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حس) [عربی. فارسی، مقابلِ عقلی] hessi آنچه با حس ظاهر ادراک میشود؛ محسوس.
-
حسی
دیکشنری فارسی به عربی
حدسي , مدهش
-
حُسی
لهجه و گویش تهرانی
مخفف حسین
-
حُسی
لهجه و گویش تهرانی
حسین
-
بی حسی نسبت بدرد
دیکشنری فارسی به عربی
فقدان الشعور بالالم
-
حالت بی حسی وخواب الودگی
دیکشنری فارسی به عربی
تخدير