کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بگنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بگنی
/bagni/
معنی
نوشابهای که از برنج، ارزن، یا جو تهیه میشود؛ نوعی شراب؛ بوزه: ◻︎ مست گشتم ز جرعهٴ بگنی / شد مزاجم ز بنگ مستغنی (نزاری: مجمعالفرس: بگنی).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بگنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹پکنی› [قدیمی] bagni نوشابهای که از برنج، ارزن، یا جو تهیه میشود؛ نوعی شراب؛ بوزه: ◻︎ مست گشتم ز جرعهٴ بگنی / شد مزاجم ز بنگ مستغنی (نزاری: مجمعالفرس: بگنی).
-
بگنی
فرهنگ فارسی معین
(بَ گَ) ( اِ.) شرابی که از برنج و ارزن و جو و مانند آنها سازند.
-
بگنی
لغتنامه دهخدا
بگنی . [ ب َ ] (اِ) پگنی . شرابی باشد که ازبرنج و ارزن و جو و امثال آن سازند و آنرا به عربی نبیذ و بلفظ دیگر بوزه گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (جهانگیری ). شراب برنج وارزن و امثال آن . (رشیدی ). نبیذ. بوزه . هک النبیذ ف...
-
جستوجو در متن
-
بکنی
لغتنامه دهخدا
بکنی . [ ب َ ] (اِ) بگنی . رجوع به بگنی شود.
-
پکنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pakani = بگنی
-
انباذ
لغتنامه دهخدا
انباذ. [ اِم ْ ] (ع مص ) افشردن و بَگْنی ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). افشردن انگور و بگنی ساختن . (آنندراج ). نبیذ افکندن . (یادداشت مؤلف ).
-
شوشو
لغتنامه دهخدا
شوشو. (اِ) گاورس و ارزن . (برهان ). ارزن . (رشیدی ) (آنندراج ). شوشو ظاهراً در این جا مثل بگنی و بخسم و شراب و مسکر باشد. (یادداشت مؤلف ) : خری که آب خورش زیر ناودان عصیرعلف عصاره ٔ بگنی و بخسم و شوشو.سوزنی .
-
منهرج
لغتنامه دهخدا
منهرج . [ م ُ هََ رِ ] (ع ص ) مست شده از بوزه یا شراب . (ناظم الاطباء). مست شونده از بگنی و جز آن . (آنندراج ). رجوع به انهراج شود.
-
انهراج
لغتنامه دهخدا
انهراج . [ اِ هَِ ] (ع مص ) مست شدن از نبیذ (بگنی ) و مانند آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مست شدن از شراب و مانند آن . (آنندراج ). تمام مست شدن .
-
تنبیذ
لغتنامه دهخدا
تنبیذ. [ تَم ْ ] (ع مص ) افشردن . || انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بگنی ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
نباذ
لغتنامه دهخدا
نباذ. [ ن َب ْ با ] (ع ص ) افشرنده و بگنی سازنده . (آنندراج ). آنکه شراب افکند. || نبیذفروشنده . (ناظم الاطباء). نبیذفروش . (مهذب الاسماء). فروشنده ٔ نبیذ. (از المنجد) (از اقرب الموارد). میفروش . باده فروش . شراب فروش . خمار.
-
مزر
لغتنامه دهخدا
مزر. [ م ِ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گول . احمق . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) اصل و نژاد هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بوزه و شراب ذرت و جو. (ناظم الاطباء). بگنی ارزن و جو که به ع...
-
سرموزه
لغتنامه دهخدا
سرموزه . [ س َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) کفشی باشد که بر بالای موزه پوشند. و جرموق معرب آن است . (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ) : بشست روی و بیامد کشیده موزه ٔ حسن که میخ زر سزدش بر نعال سرموزه . نزاری قهستانی (از جهانگیری ).|| نوعی از شراب که در ترکستان مت...
-
شوشمیر
لغتنامه دهخدا
شوشمیر.(اِ) هل . (یادداشت مؤلف ). قاقله ٔ صغیر است و گفته اند یونانی است . (فهرست مخزن الادویه ). هیل و به عربی قاقله ٔ صغار و خیربوا خوانند. (برهان ) (آنندراج ). هیل باشد که به هندی آلاچی گویند. (فرهنگ رشیدی ). بفارسی اسم قاقله ٔ صغیر و گفته اند یو...