کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بک لک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بک لک
لغتنامه دهخدا
بک لک . [ ب ُ ل ُ ] (اِ مرکب ) رجوع به بک و لک شود.
-
واژههای مشابه
-
بِکَ
فرهنگ واژگان قرآن
به تو
-
بُکْ
لهجه و گویش گنابادی
bok در گویش گنابادی یعنی گونه ، گونه های صورت
-
بَک
لهجه و گویش بختیاری
bak عنوانى محترمانه. hassan bak>:حسنبک>.
-
بُک
لهجه و گویش بختیاری
bok 2. قسمت برجسته پشت قاپ.
-
کامل بک
لغتنامه دهخدا
کامل بک . [ م ِ ب َ ] (اِخ ) از شعرای متأخر عثمانی برادر فاضل بک و نوه ٔ طاهر عمر است ... به سن جوانی بدرود حیات گفت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
ساقی بک
لغتنامه دهخدا
ساقی بک . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در 3هزارگزی جنوب باختری چکنه ٔ بالا. کوهستانی و هوایش معتدل ، آبش از قنات و محصولش غلات است و 94تن سکنه دارد که به زراعت و کرباس بافی میگذرانند. راه آن مالرو است . (...
-
غالب بک
لغتنامه دهخدا
غالب بک . [ ل ِ ب َ ] (اِخ ) پسر دوم صدر اسبق ادهم پاشای مرحوم است . وی پس از تحصیل السنه و ادبیات شرقی و زبان فرانسه و علوم جدیده به زمره ٔ منشیان دربار درآمد و بعداً سمت معاونت شورای دولت را یافت ، و آنگاه به عضویت دائره ٔ تنظیمات نایل گردید و عاقب...
-
یحیی بک
لغتنامه دهخدا
یحیی بک . [ ی َح ْ یا ب َ ] (اِخ ) یکی از شعرای بزرگ و برگزیده ٔ عثمانی است . در قرن دهم هجری می زیست و از نژاد آرناؤد و منسوب به طایفه ٔ دوشرمه بود. به اجاق ینی چری درآمد و سمت تولیت و زعامت یافت . وی مردی مبادی آداب و خوش اخلاق و صاحب سیف و قلم بو...
-
بک هند
فرهنگ فارسی معین
(بَ هَ) [ انگ . ] (اِ.) ضربه ای که به توپ با پشت راکت در بازی هایی چون تنیس و تنیس روی میز زده می شود.
-
فلاش بک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ انگ . ] (اِ.) شگردی سینمایی در بیان داستان که طی آن فیلم ، واقعة زمان حاضر را رها می کند و به نمایش حوادث گذشتة داستان می پردازد.
-
گنده بک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ فا - تر. ] (ص مر.) (عا.) دارای هیکل درشت ، گردن کلفت .
-
جل بک
لغتنامه دهخدا
جل بک . [ ج ُ ب َ ] (اِ مرکب ) جلبک . چیزی باشد سبز مانند ابریشم که در روی آبها بهم میرسد. و بعربی طحلب خوانند. (برهان ). خزه . خمزه . جل وزغ .
-
پیرزینل بک
لغتنامه دهخدا
پیرزینل بک . [ زَ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تکمرال بخش شیروان شهرستان قوچان واقع در 22 هزارگزی شمال باختری شیروان ، سر راه مالرو عمومی شیروان . کوهستانی ، سردسیر. دارای 125 تن سکنه آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و بنشن و تریاک . شغل اهالی زراعت...