کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بکنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بکنی
لغتنامه دهخدا
بکنی . [ ب َ ] (اِ) بگنی . رجوع به بگنی شود.
-
واژههای مشابه
-
جون بِکنی
لهجه و گویش تهرانی
زود باش!
-
هر کاری دلت میخواهد (بکنی) بکن، اما بدان که این کارها آخر و عاقبت خوشی ندارد.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: har kâri deled ašgi beka, vali zumbe ke nen kârâ âxarâqebat-e xoši nedâre. طاری: harkâr-ed afda beke, ammâ zumbe go in kârhâ âxer-o âqebat nedâra. طامه ای: harkâri deled peɹay bokere boke, vali bozumbe ke ni kârâ âxar-o âqebat-e xabi nadâre....
-
جستوجو در متن
-
جونت درآد!
لهجه و گویش تهرانی
جان بکنی!بجنب!،نفرین
-
توْنیْ
لهجه و گویش گنابادی
toni در گویش گنابادی یعنی بتوانی ، قدرت داشته باشی ، بکنی ، انجام دهی ، توانا بودن ، قادر بودن ، بلد باشی ، یاد داشته باشی
-
بیخ کندن
لغتنامه دهخدا
بیخ کندن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) برانداختن . نابود کردن : من براز باغ امیدت نتوانم بخورم غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی .سعدی .
-
بخسم
لغتنامه دهخدا
بخسم . [ ب َ س ُ ] (اِ) شرابی که از آرد گندم و ارزن و امثال آن سازند. (برهان قاطع) (آنندراج ). شرابی که از گندم سازند. (فرهنگ سروری ) (انجمن آرا). شرابی که از آرد گندم و ارزن و مانند آنها سازند و بوزه نیز گویند. (ناظم الاطباء) : خری که آبخورش زیر ناو...
-
گواه داشتن
لغتنامه دهخدا
گواه داشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شاهد داشتن . دلیل داشتن : تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری که کمال سرو بستان و جمال ماه داری .سعدی (طیبات ).
-
سقرقع
لغتنامه دهخدا
سقرقع. [ س ُ ق ُ ق َ ] (معرب ، اِ) معرب سُکُرْکه . بکنی ارزن که نوعی از شراب است مر حبشه را یا شرابی است مر اهل حجاز را که از جو و دیگر حبوب گیرند. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
جعة
لغتنامه دهخدا
جعة. [ ج َ ع َ ] (ع اِ) بکنی جو. نبیذ جو. (منتهی الارب ). بوزه و آب جو. (ناظم الاطباء). آب جو و آن شراب مسکری است که از جو سازند. نبیذالشعیر. فقاع . مزر. بیره .
-
أَ
فرهنگ واژگان قرآن
آیا (حرف (أَ)وقتی به کلمات اضافه می شود غالباً معنی (آیا)می دهد اما یکی از مواردی که معنی آن متفاوت است در غالبی است که جهت بیان تساوی دو مورد استفاده می شود(تسویه):إِنَّ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ ل...
-
اخمسه
لغتنامه دهخدا
اخمسه . [ اَ م َ / م ُ س َ /س ِ ] (اِ) و بصورتهای آخمسه ، آخسمه و اخمشه نیز آورده اند. شرابی است مثل بکنی که از ارزن و جو سازند. (مؤید الفضلاء). بوزه را گویند و آن شرابی باشد که ازآرد ارزن و جو و امثال آن سازند. (برهان ). آب جو. || بخش . گونه . (مؤ...
-
غالب ظن
لغتنامه دهخدا
غالب ظن . [ ل ِ ب ِ ظَن ن ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غالب الظن . ظن غالب . گمان غالب : و غالب ظن آن است که خبری بیرون نیاید. (کلیله و دمنه ).من بر از باغ امیدت نتوانم خوردن غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی . سعدی (طیبات ).به حسن و قامتت سروی درآفاق ...