کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بکردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بکردن
لغتنامه دهخدا
بکردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص ) کردن : مادر می را بکرد باید قربان بچه ٔ او را گرفت و کرد بزندان . رودکی .پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو مرا بکرد جوان . رودکی .و رجوع به کردن شود.
-
واژههای مشابه
-
سر بکردن
لغتنامه دهخدا
سر بکردن . [ س َ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سر بکردن زنی با مردی ؛ تباهی کردن با او. (یادداشت مؤلف ) : گفت او را یک بار گرفتم و با هندویی سر بکرد و بگریخت . (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ سعید نفیسی ).
-
جستوجو در متن
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذَ ] (ع مص ) مشغول بکردن . (تاج المصادربیهقی ).ذهول . غافل شدن . فراموش کردن . فراموش کردن از روی ناپروائی . || گذاشتن کسی را بر عهد سابق .
-
مدافاة
لغتنامه دهخدا
مدافاة. [ م ُ ] (ع مص ) تمام بکردن خسته . (تاج المصادر بیهقی ). خسته را کشتن . (منتهی الارب ).
-
ماشوی
لغتنامه دهخدا
ماشوی . (اِ) غربال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): الغربله ؛ به ماشوی بکردن . (زوزنی ، یادداشت ایضاً)؛ و رجوع به ماشو و ماشیوه شود.
-
دفو
لغتنامه دهخدا
دفو. [ دَف ْوْ ] (ع مص ) خسته را کشتن . (از منتهی الارب ). تمام بکردن خسته . (تاج المصادر بیهقی ). به انجام رسانیدن کشتن شخص مجروح . (از اقرب الموارد).
-
طبق
لغتنامه دهخدا
طبق . [ طَ ] (ع مص ) نزدیک گردیدن بکردن کار. || چسبیدن دست به پهلو و گشاده نشدن . (منتهی الارب ). || بستن کتاب و دست . (دزی ج 2 ص 23).
-
ازرار
لغتنامه دهخدا
ازرار. [اِ ] (ع مص ) دم فروبردن ملخ بزمین تا بیضه نهد. (منتهی الارب ). || بند بکردن پیراهن را. (تاج المصادر بیهقی ). تکمه ساختن . دگمه بر جامه گذاشتن .
-
اقعار
لغتنامه دهخدا
اقعار. [ اِ ] (ع مص ) بتک رسانیدن چاه را و دور تک ساختن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ژرف [ جرف ] بکردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
حتم
لغتنامه دهخدا
حتم . [ ح َ ] (ع مص ) واجب کردن . (ترجمان القرآن ) (دهار) (زوزنی ) (تاریخ بیهقی ). واجب کردن کار بر کسی . (منتخب ). || قضاء. حکم کردن . قضا راندن . || محکم بکردن کار. (تاریخ بیهقی ). محکم کردن . استوار کردن .
-
افحال
لغتنامه دهخدا
افحال . [ اِ ] (ع مص ) بعاریت دادن گشن . (ناظم الاطباء). گشن بعاریت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بز بکسی عاریت دادن . (از اقرب الموارد). فحل دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || پی بکردن اشتر بشمشیر. (تاج المصادر بیهقی ).
-
پی کردن
لغتنامه دهخدا
پی کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عقر. (تاج المصادر بیهقی ). قطع کردن وتر عرقوب ستور. بریدن عصب بالای پاشنه . پی زدن . پی بریدن : افحال ؛ پی بکردن اشتر بشمشیر. (تاج المصادر بیهقی ).
-
تدثیر
لغتنامه دهخدا
تدثیر. [ ت َ ] (ع مص ) آشیان نیکو بکردن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). درست ساختن مرغ آشیانه ٔ خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برهم نهاده شدن سنگها بر قتیل . (منتهی الارب ). سنگ نهادن بر روی کشته .(ناظم الاطباء). |...