کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بکرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دورقرقره پیچیدن
دیکشنری فارسی به عربی
بکرة
-
مسلسل
دیکشنری فارسی به عربی
بکرة , متواصل
-
گیج خوردن
دیکشنری فارسی به عربی
بکرة , تمايل
-
یله رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
بکرة , تمايل
-
تلو تلو خوردن
دیکشنری فارسی به عربی
بکرة , ترنح
-
پشت سر هم
دیکشنری فارسی به عربی
انفجار , بکرة
-
ماسوره
دیکشنری فارسی به عربی
بکرة , خصلة , رباط , وشيعة
-
مروس
لغتنامه دهخدا
مروس . [ م َ ] (ع ص ) بکره که رسن او از مجری افتاده و میان بکره و قعو درآویخته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
بکار
لغتنامه دهخدا
بکار. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَکرَة. (از منتهی الارب ). رجوع به بکرة شود. ج ِ بَکر یا بُکر (آنندراج ). رجوع به بکر شود.
-
بکر
لغتنامه دهخدا
بکر. [ ب ُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ بُکرَة. (ناظم الاطباء). رجوع به بکرة شود.
-
قرقره
دیکشنری فارسی به عربی
بکرة , خصلة , دور , رباط , وشيعة
-
بکرات
لغتنامه دهخدا
بکرات . [ ب َ ک َ ] (ع اِ) حلقه های چند از حلیه ٔ شمشیر. (ناظم الاطباء). || ج ِ بَکرَه یا بَکَرَه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به بکرة شود. || (اِخ ) چند کوه است بلند نزدیک بکرة. و چند پشته های سیاه است در رحرحان یا در راه مکه . (منتهی الارب...
-
بکر
لغتنامه دهخدا
بکر. [ ب َ ک َ ] (ع اِ) بامداد. پگاه ؛ یقال : سر علی فرسک بکراً کما تقول سحرا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بامداد. (غیاث ). || ج ِ بَکَرَة و بَکْرَة. || چرخهای آبکش . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به بکرة شود.
-
چرخیدن
دیکشنری فارسی به عربی
بکرة , تحول , دوارة , دور , دوران , دورة , طاحونة , عجلة
-
قعوان
لغتنامه دهخدا
قعوان . [ ق َع ْ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قعو، و آن دو چوب بکره ٔ دلو است که تیر چرخ بر آن باشد، یا دو آهنی است که در میان آن بکره گردد. ج ، قُعی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).