کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بکتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بکتر
/baktar/
معنی
نوعی جامۀ جنگ که از ورقههای آهن و فولاد ساخته میشده؛ زره: ◻︎ به سر برنهاده ز زر مغفری / ز پولاد کرده به بر بکتری (ابوشکور: مجمعالفرس: بکتر).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بکتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی جُغتایی] ‹بگتر› [قدیمی] baktar نوعی جامۀ جنگ که از ورقههای آهن و فولاد ساخته میشده؛ زره: ◻︎ به سر برنهاده ز زر مغفری / ز پولاد کرده به بر بکتری (ابوشکور: مجمعالفرس: بکتر).
-
بکتر
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ) ( اِ.) زره ، لباس جنگی ساخته شده از آهن و فولاد.
-
بکتر
لغتنامه دهخدا
بکتر. [ ب َ ت َ ] (اِ) بگتر. زره و جوشن . (ناظم الاطباء). رجوع به بگتر شود.
-
بکتر
لغتنامه دهخدا
بکتر. [ ب َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان . سکنه ٔ آن 1100 تن . آب ازچشمه . محصول آنجا غلات ، چوب و توتون . شغل اهالی آن زراعت و مکاری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
جستوجو در متن
-
جیبه
لغتنامه دهخدا
جیبه . [ ب َ ] (ترکی ، اِ) بکسر و یای مجهول ، بمعنی بکتر و این لفظ ترکی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ).
-
کجین
لغتنامه دهخدا
کجین . [ ک َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به کج . هر چیز که از کج ساخته باشند. (ناظم الاطباء). از کژ (کج ) که ابریشم فرومایه است . || بر گستوانی باشد که درون آن بجای پنبه ابریشم کج آغنده باشند و در روز جنگ پوشند و اسب را نیز پوشانند. (برهان ). کجیم . (از آن...
-
غیبه
لغتنامه دهخدا
غیبه . [ غ َ / غ ِ ب َ / ب ِ ] (اِ) تیردان . (صحاح الفرس ) (فرهنگ اوبهی ) (برهان قاطع). کیش و جعبه . (برهان قاطع). ترکش و جعبه . (غیاث اللغات ). || هر یک از آهنهای تُنُک کوچک که بر هم نهند ساختن جوشن را. (از صحاح الفرس ). پاره های آهن باشد که در جیبه...
-
خود
لغتنامه دهخدا
خود. (اِ) مغفر. کلاه سپاهی که از آهن و یا فلز دیگر سازند. (ناظم الاطباء). کلاهی که در جنگ بر سر نهند. خوی . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بیضه . (یادداشت بخط مؤلف ) : همان خود و مغفر هزارودویست بگنجور فرمود کَاکنون مایست . فردوسی .ز هر سو زبانه همی برکشیدک...
-
برگستوان
لغتنامه دهخدا
برگستوان . [ ب َ گ ُس ْت ْ ] (اِ مرکب ) مأخوذ از کُست در پهلوی به معنی پهلوو سو و کنار، و در فارسی نیز کشت یا کست بهمین معنی است . کستی یا کشتی در پازند و فارسی به معنی کمر و مطلق رشته و بندی که به میان بندند. «ان » در آخر کلمه پسوند اتصاف است . و د...