کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بچهانداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
miscarriage
بچهانداختن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] ← سقط خودبهخودی
-
واژههای مشابه
-
بچه انداختن
واژگان مترادف و متضاد
سقطجنین کردن
-
بچه انداختن
لغتنامه دهخدا
بچه انداختن . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ اَ ت َ ] (مص مرکب )بچه افکندن . سقط جنین . بچه ٔ نارس به دنیا آوردن . کورتاژ. فکانه کردن جنین را. (یادداشت مؤلف ). مرط. (منتهی الارب ): ازلاق ؛ بچه انداختن شتر. (منتهی الارب ).
-
بچه انداختن
دیکشنری فارسی به عربی
اجهض
-
بچه انداختن
لهجه و گویش تهرانی
سقط جنین کردن
-
بچه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندکسال، خردسال، صغیر، طفل، فرزند، کمسال، کمسن، کودک، نابالغ، نارسیده، نوباوه، نوزاد ≠ کبیر ۲. جوان، بالغ ۳. مرد ۴. پیر ۵. همکار، همشاگردی، رفیق ۶. کمتجربه، ناپخته ۷. شاخهتازه، نهال نورسته ۸. پاجوش
-
بچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vačak] bačče ۱. کودک؛ طفل.۲. فرزند.۳. (صفت) [مجاز] کمتجربه؛ خام.
-
بچه
فرهنگ فارسی معین
(بَ چِّ) ( اِ.) 1 - کودک ، طفل . 2 - فرزند.
-
بچه
لغتنامه دهخدا
بچه . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ) کودک . طفل . ولید. زاک . صبی . طفل و بچه ٔ آدمی و حیوان . (از آنندراج ). ولد. فرزند. (فرهنگ شعوری ). ولیده . کودک نارسیده . کر. کره . بره . نتاج . نتیجه . زائیده ٔ انسان یا حیوان ، در انسان تا به سن بلو...
-
بچه
لغتنامه دهخدا
بچه . [ ب ِ چ ِ ] (ادوات استفهام ) (ب + چه ) کدام . بکدام . (ناظم الاطباء).
-
بچه
دیکشنری فارسی به عربی
دجاجة , ذرية , رضيع , طفل , طفل رضيع , فرخ
-
بچه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: vač(č)a طاری: vač(č)a طامه ای: vač(č)a طرقی: vač(č)a کشه ای: vač(č)a نطنزی: vač(č)a
-
بَچَه
لهجه و گویش بختیاری
bača بچه.
-
بچه
لهجه و گویش تهرانی
اهل:بچه تهران،بچه محل