کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بچنگ آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بچنگ آوردن
لغتنامه دهخدا
بچنگ آوردن . [ ب ِ چ َوَ دَ ] (مص مرکب ) به دست آوردن . در اختیار گرفتن . به دست کردن : باز دستم بزیر سنگ آوردباز پای دلم بچنگ آورد. انوری .ز شیرین مهر بردارم دگربارشکرنامی بچنگ آرم دگربار.نظامی .
-
واژههای مشابه
-
بچنگ آمدن
لغتنامه دهخدا
بچنگ آمدن . [ ب ِ چ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) به دست آمدن . نصیب شدن : ز گستردنیها و از بوی و رنگ ببین تا ز گنجت چه آید بچنگ . فردوسی .و رجوع به چنگ شود.
-
بچنگ اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
فحم
-
جستوجو در متن
-
enclasps
دیکشنری انگلیسی به فارسی
enclasps، در اغوش گرفتن، بچنگ آوردن، در بر گرفتن
-
enclasped
دیکشنری انگلیسی به فارسی
enclasped، در اغوش گرفتن، بچنگ آوردن، در بر گرفتن
-
enclasping
دیکشنری انگلیسی به فارسی
enclasping، در اغوش گرفتن، بچنگ آوردن، در بر گرفتن
-
grasp
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فهم، اخذ، چنگ زنی، چنگ زدن، فهمیدن، فراچنگ کردن، بچنگ آوردن، گیر اوردن، قاپیدن
-
grasps
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درک می کند، فهم، اخذ، چنگ زنی، چنگ زدن، فهمیدن، فراچنگ کردن، بچنگ آوردن، گیر اوردن، قاپیدن
-
کام ستدن
لغتنامه دهخدا
کام ستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) کام راندن . کام بردن . کام گرفتن . کام بچنگ آوردن . (از آنندراج ).
-
رنگ برآوردن
لغتنامه دهخدا
رنگ برآوردن . [ رَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) رنگ آوردن . خجل شدن . (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به رنگ آوردن شود. || خشم و قهر با خجالت آمیخته . (آنندراج ). رجوع به رنگ آوردن شود : سنان خصم ترا گر ستاره وصف کنم ستاره بر روش آسمان برآرد رنگ . ازرقی (از ...
-
کمین آوردن
لغتنامه دهخدا
کمین آوردن . [ ک َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کمین کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : کنون گاه رزم است کین آوریدبه ترکان سرکش کمین آورید. فردوسی .کمین بر گذرگاه زنگ آورندتنی چند زنگی بچنگ آورند. نظامی ورجوع به کمین کردن شود.
-
داو بردن
لغتنامه دهخدا
داو بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) غالب آمدن در بچنگ آوردن نوبت بازی نرد و جز آن . بدست آوردن نوبت بازی پیش از حریف . نوبت بردن . دَو بردن . (در تداول مردم قزوین ) : از پسر نردباز داو گران تر ببروز دو کف سادگان ساتگنی کش بدم . منوچهری .بردم از نراد گیت...
-
بل گرفتن
لغتنامه دهخدا
بل گرفتن . [ ب ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دولک یا توپ بازی چلتوپ را از هوا گرفتن . (از فرهنگ لغات عامیانه ). دولک را از هوا گرفتن . از هوا گرفتن دولک در بازی الک دولک که سبب بردن بازی است . از هوا گرفتن چیزی پرتاب کرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به...