کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بپسودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بپسودن
لغتنامه دهخدا
بپسودن . [ ب ِ دَ ] (مص ) بپسودان . لمس . لامسه کردن . (برهان قاطع). لمس کردن . (ناظم الاطباء). برمجیدن . برمخیدن . || اندودن . طلا کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به بسودن و پسودن شود.
-
جستوجو در متن
-
ببسودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bebsudan سودن؛ دست مالیدن؛ دست زدن به چیزی؛ بسودن، پسودن، بپسودن.
-
بپسودان
لغتنامه دهخدا
بپسودان .[ ب ِ ] (مص ) لمس . دست یا عضوی را بچیزی کشیدن یا مالیدن . لامسه . (برهان قاطع). مالش . (از ناظم الاطباء). و رجوع به بپسودن شود.
-
پرواسیدن
لغتنامه دهخدا
پرواسیدن . [ پ َرْ دَ ] (مص ) برماسیدن . پرماسیدن . لمس کردن . بسودن . بپسودن . هرچه بسازند (بساوند؟): گوید بپرواسیدم . دست سودن . دست کشیدن . دست مالیدن . پساویدن . بپساویدن . مجیدن . بمجیدن . برمجیدن . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). مجش : تا کجا گوهر است و...
-
ببسودن
لغتنامه دهخدا
ببسودن . [ ب ِ دَ ] (مص ) بسودن . دست زدن . لمس کردن . دست مالیدن . بپسودن . (ناظم الاطباء). تماس کردن : کمندی بدان کنگره در ببست گره زد برو چند و ببسود دست . فردوسی .چو ببسود خندان به بهرام دادفراوان برو آفرین کرد یاد. فردوسی .بمالید دستش ابر چشم و ...
-
بسودن
لغتنامه دهخدا
بسودن . [ ب ِ دَ ] (مص ) پسودن . دست زدن و لمس کردن . (فرهنگ نظام ). لمس .(ترجمان القرآن ). مَس ّ. (ترجمان القرآن ) (تاج المصادربیهقی ). بزمین وادوسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). مسح .(بحر الجواهر) (دهار). استلام . (تاج المصادر بیهقی ).جس ّ. (تاج المصاد...