کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بپایان بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بپایان بردن
لغتنامه دهخدا
بپایان بردن . [ ب ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بپایان رسانیدن . به آخر رسانیدن . به انجام بردن : یار آن بود که مال و تن و جان فدا کندتا در سبیل دوست بپایان برد وفا. سعدی .و رجوع به پایان شود.
-
واژههای مشابه
-
بپایان رسانیدن
دیکشنری فارسی به عربی
نهاية
-
بپایان رساندن
دیکشنری فارسی به عربی
استنتج , انه
-
بپایان رسیدن
دیکشنری فارسی به عربی
انته
-
جستوجو در متن
-
استنتج
دیکشنری عربی به فارسی
بپايان رساندن , نتيجه گرفتن , استنتاج کردن , منعقد کردن , استنباط کردن , دريافتن , کم کردن , تفريق کردن , پي بردن به , حدس زدن , اشاره کردن بر
-
اختتام
لغتنامه دهخدا
اختتام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بپایان بردن . آخر کردن ِ کاری . فرجامیدن . ختم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مؤید الفضلاء). مقابل افتتاح . || (اِ) پایان . ختم . آخر کار. (مؤید الفضلاء).
-
کران کردن
لغتنامه دهخدا
کران کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بپایان بردن . به آخر رسانیدن . (یادداشت مؤلف ) : تا از هر دو جانب دوستان شادمانه شوند و حاسدان ودشمنان به کوری روزگار کران کنند. (تاریخ بیهقی ).- از راه راست کران کردن ؛ منحرف شدن . از راه بیکسو شدن : به استوار...
-
ختم قرآن کردن
لغتنامه دهخدا
ختم قرآن کردن . [ خ َ م ِ ق ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یک دور قرآن را از اول به آخر خواندن . یک دور قرآن تمام کردن . یکبار همه ٔ قرآن را از بدء تا آخر خواندن . قرائت قرآن را بپایان بردن . (یادداشت بخط مؤلف ). نیکخواهانش گفتند که ختم قرآن کن . (گلستان ). ...
-
پایان
لغتنامه دهخدا
پایان . (اِ) آخر و انتها و نهایت و کرانه ٔ هرچیز. (برهان ). غایت .کران . اَمَد. اَجَل . عاقبت . فرجام . قُصاری . (دهار).سرانجام . انجام . مُدیه . مُدی . منتهی . تَک . تَه . قعر. خاتمه . اختتام . ختم . غِب ّ. مَغبّه . (منتهی الارب ). آخر کار. عاقبت کا...
-
اکمال
لغتنامه دهخدا
اکمال . [ اِ ] (ع مص ) تمام گردانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کامل کردن و تمام کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تکمیل . تمام کردن . بپایان رسانیدن . به نهایت بردن : پس از اکمال سجدتین . (یا...
-
بامداد کردن
لغتنامه دهخدا
بامداد کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صبح زود برخاستن . شبگیرکردن . بُکور. (تاج المصادر بیهقی ). ابتکار. (تاج المصادربیهقی ). فکع. (منتهی الارب ). ابکار. (تاج المصادر بیهقی ). تصبیح . (دهار). غُدوّ. (تاج المصادر بیهقی ). تبکیر. (تاج المصادر بیهقی ). اغ...
-
برگذار کردن
لغتنامه دهخدا
برگذار کردن . [ ب َ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انجام دادن . اجرا کردن . || بپایان بردن . (فرهنگ فارسی معین ). بانجام رسانیدن . ختم کردن . ورگذار کردن . خاتمه بخشیدن : عروسی را با صد تومان برگذار کردند. عزا را با سه نهار و یک هفته و یک چله برگذار کردند. ...
-
ختم کردن
لغتنامه دهخدا
ختم کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بپایان بردن . منتهی کردن . اختتام . تمام کردن . به آخر رساندن . به انتهاء رسانیدن : و این کتاب را از برای فال خوب بر روی نیکو ختم کرده آمد. (نوروزنامه ٔ خیام نیشابوری ).رو که جهان ختم کرده بر تو جهان داشتن . خاقان...