کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بپای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بپای
لغتنامه دهخدا
بپای . [ ب ِ ] (ص مرکب ) بپا. برپا. مقیم . ایستاده . مقابل نشسته . قائم : چو این آفرین کرد رستم بپای شهنشه بدادش بر خویش جای . فردوسی .نشست آن سه پرمایه ٔ نیکرای همی بود خراد برزین بپای . فردوسی .یکی پاک دستور پیشش بپای بداد و بدین شاه را رهنمای .فرد...
-
جستوجو در متن
-
buntlines
دیکشنری انگلیسی به فارسی
buntlines، طنابی که بپای بادبان بسته میشود
-
سپرده
لغتنامه دهخدا
سپرده . [ س ِ پ ُ دَ / دِ ] (اِ) امانت . ودیعه . || (ن مف ) تسلیم شده . (ناظم الاطباء). || پایمال گردیده و بپای کوفته شده . (برهان ) (آنندراج ).هر چیز که بپای فروگیرند و پایمال کنند. (اوبهی ).
-
بپا
لغتنامه دهخدا
بپا. [ ب ِ ] (ص مرکب ) مستقر. برجای . ایستاه . مقیم . برپای . بپای .- بپا باش ؛ برخیز. بایست . (از ناظم الاطباء). رجوع به بپای شود.- بپا بودن ؛ برقرار بودن . برجا بودن . ایستاده بودن .
-
جای دادن
لغتنامه دهخدا
جای دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) تمکین . (زوزنی ). || بنشانیدن . قرار دادن : چو این آفرین کرد رستم بپای شهنشه بدادش بر خویش جای .فردوسی .
-
ناوریده
لغتنامه دهخدا
ناوریده . [ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیاورده . ناآورده : من این کنیه را ناوریده بجای بر و بومتان ناسپرده بپای .فردوسی .
-
پاکوب کردن
لغتنامه دهخدا
پاکوب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بپای کوفتن : قصل البرّ، پاکوب کردن خرمن را. (منتهی الارب ).
-
پاکوب
لغتنامه دهخدا
پاکوب . (ن مف مرکب ) کوفته شده بپای . || (نف مرکب ) پای باز. رقاص .
-
پروان
لغتنامه دهخدا
پروان . [ پ َرْ ] (اِ) چرخ ابریشم تابی بود که ابریشم را بدان ازپیله برآورند و آن چرخ را بپای گردانند. (برهان ).
-
بپا اندر آمدن
لغتنامه دهخدا
بپا اندر آمدن . [ ب ِ اَ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) بپای اندر آمدن . به زمین خوردن . سرنگون افتادن . لغزیدن و افتادن . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) : پسر برنشست از بر تخت اوی بپای اندر آمد سر بخت اوی .فردوسی .
-
پای آگیش
لغتنامه دهخدا
پای آگیش . (اِمص مرکب ) آویختن بود بچیزی . (صحاح الفرس ). || (نف مرکب ) آنکه بپای آویزد. آنکه بپای پیچد. پای آویز. پای آهنج . پای پیچ . || مجازاً، ناگزیر. محتوم : توشه ٔ جان خویش ازو بردار پیش کایدت مرگ پای آگیش .رودکی .
-
پایخوست
لغتنامه دهخدا
پایخوست . [ خوَس ْ / خَس ْ ] (ن مف مرکب ) آن باشد که بپای کوفته باشد. (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). لگدکوب . پای خست . پایمال . (رشیدی ). زمین یا چیز دیگری که درزیر پای کوفته شده باشد. (برهان ). زمین باشد یا چیزی که بپای کوفته باشند. (از فرهنگی خطی ) : ف...
-
تک و تا
لغتنامه دهخدا
تک و تا. [ ت َ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بمعنی دویدن بپای خود و دوانیدن اسب چه تک بمعنی دویدن بپای خودو تا مخفف تاز است بمعنی دوانیدن اسب . (غیاث اللغات ). رجوع به تک و تاز و تک و دیگر ترکیبهای آن شود.- خود را از تک و تا نینداختن ؛ اقرار نکردن ب...
-
رفسة
لغتنامه دهخدا
رفسة. [ رَ س َ ] (ع مص ) صدمه ٔ بپای بر سینه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). با پای بر سینه ٔ کسی صدمه زدن . (از اقرب الموارد).