کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بِر زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب ِرر ] (ع مص ) راست گفتن . (اقرب الموارد). برارة. (اقرب الموارد). || راستگو شدن در سوگند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برور. (اقرب الموارد). || راست شدن سوگند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گرامی داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الا...
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب ُ ] (اِ) گروه . طایفه . دسته . (در لهجه ٔ بختیاری ).- یک بر ؛ در تداول یک گروه کثیر. یک دسته ٔ بزرگ و در آن نفرت و کراهت هست و چون دشنام و نفرینی است . (یادداشت مؤلف ).
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب ُرر ] (ع اِ) گندم . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). برة یکی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، ابرار. (منتهی الارب ) : به بر و شات مرا بر و مکرمت فرمای که این ز حیوان نیکوترین و آن ز نب...
-
بِرَّ
فرهنگ واژگان قرآن
نيکي -باز بودن دست و پاي آدمي در کار خير(کلمه بر به معناي باز بودن دست و پاي آدمي در کار خير ميباشد ، دراصل با کلمه "بَرّ" به معناي خشکي يکي است و چون اولين تصوري که از خشکيها و بيابانها به ذهن ميرسد ، وسعت و فراخناي آن است . لذا کلمه "بِرّ " را از آ...
-
بَرِّ
فرهنگ واژگان قرآن
خشکي
-
بر
دیکشنری فارسی به عربی
جزيرة , رجل , صدر , ضد , علي , فاکهة
-
بَر
لهجه و گویش بختیاری
ba:r بهر، سهم، قسمت.
-
بِرّ
لهجه و گویش بختیاری
berr اَلکن، داراى لُکنت زبان.
-
بُرّ
لهجه و گویش بختیاری
borr 1. رج (در قالىبافى). نیز tap ؛ 2. گروه، دسته.
-
بَر
لهجه و گویش تهرانی
پهلو،مجاور()خیابان،()کوچه،()جاده
-
بُر
لهجه و گویش تهرانی
گروه،دسته،گله، گُر:یک ’بر آدم
-
بر
واژهنامه آزاد
1-پهلو-سینه 2-بیابان-خشکی 3-میوه -ثمر
-
بر بر افکندن
لغتنامه دهخدا
بر بر افکندن . [ ب َ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوند کردن درخت . بارور ساختن . تلقیح : دگر آنکه تا او را [ درخت نخل را ] بر برنیفکنند و پیوند نکنند بر بر نیاورد. (فتوح 3:217). و مأبوره درخت خرماء پیراسته و بر بر افکنده باشد. یعنی پیوند کرده . (فتوح...
-
بِرّ و بِرّ
فرهنگ گنجواژه
خیره، زُل زل نگریستن.
-
بُر و بُر
فرهنگ گنجواژه
گُر و گُر، گروه گروه.