کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بِریزَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بِریزَه
لهجه و گویش بختیاری
beriza صمغ درختان خودرو و صحرایى.
-
واژههای مشابه
-
بریزه
لغتنامه دهخدا
بریزه . [ ب ِ زَ / زِ ] (اِ) گیاهی از تیره ٔ گندمیان که شامل 30 گونه است و در آسیا و اروپا و آفریقای شرقی و آمریکای شمالی و مرکزی میروید. در اروپا این گیاه را بمناسبت شکل خوش آیندی که دارد گل عشق می نامند. کوچوک . چایرگوزلی . بریزه ٔ صغیر. (فرهنگ فار...
-
بریزه
لغتنامه دهخدا
بریزه . [ ب ِزَ / زِ ] (اِ) صمغی است دوایی شبیه به مصطکی و آن سبک و خشک و بدبوی می باشد و معرب آن بارزد و ببرزد بود. (برهان ). صمغی است شبیه به مصطکی و سبک و خشک بود و مانند عسل صاف و تیزبو باشد. (الفاظ الادویة). و رجوع به ببرزد شود. || چیزی که رویگر...
-
بِریزَه کُلخُنگ
لهجه و گویش بختیاری
beriza - kolxong صمغ درخت کُلخُنگ.
-
واژههای همآوا
-
بریزه
لغتنامه دهخدا
بریزه . [ ب ِ زَ / زِ ] (اِ) گیاهی از تیره ٔ گندمیان که شامل 30 گونه است و در آسیا و اروپا و آفریقای شرقی و آمریکای شمالی و مرکزی میروید. در اروپا این گیاه را بمناسبت شکل خوش آیندی که دارد گل عشق می نامند. کوچوک . چایرگوزلی . بریزه ٔ صغیر. (فرهنگ فار...
-
بریزه
لغتنامه دهخدا
بریزه . [ ب ِزَ / زِ ] (اِ) صمغی است دوایی شبیه به مصطکی و آن سبک و خشک و بدبوی می باشد و معرب آن بارزد و ببرزد بود. (برهان ). صمغی است شبیه به مصطکی و سبک و خشک بود و مانند عسل صاف و تیزبو باشد. (الفاظ الادویة). و رجوع به ببرزد شود. || چیزی که رویگر...
-
جستوجو در متن
-
ضماد
واژگان مترادف و متضاد
بریزه، پماد، مرهم
-
مرهم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بریزه، پماد، روغن، ضماد، نوشدارو ≠ زخم ۲. مسکن ۳. التیامبخش
-
کُلخُنگ
لهجه و گویش بختیاری
kolxong نام درختى خودرو و کمیاب که در کوهستان مىروید و از سوزاندن صمغ آن با نام بریزه بوى خوشى تولید مىشود.
-
تتش پیش کن
واژهنامه آزاد
(جهرمی) [تُنشُ] تکه چوبی بود که با آن، موقع نان پختن روی بریزه، تکه های چوب یا هر سوختنی گیاهی را به پیش می راندند.
-
بریزاننده
لغتنامه دهخدا
بریزاننده . [ ب ِ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) (از ماده ٔ ریز و بریزه ) ریزاننده : مفتّت ؛ بریزاننده ٔحصاة. (یادداشت دهخدا). و رجوع به بریزانیدن شود.
-
انزروت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انجروت، عنزروت› (زیستشناسی) 'anzarut از صمغهای سقزی به رنگ سرخ، زرد، یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچهها به دست میآید و در معالجۀ بیماریهای درد مفاصل، عرقالنسا، و کرم معده مفید است؛ کنجده؛ کنجیده؛ بارزد؛ بیرزد؛ بیرزه؛ بری...