کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بُلاْغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بُلاْغ
لهجه و گویش گنابادی
bolagh در گویش گنابادی یعنی کندن ، جر دادن ، پاره کردن ، گشاد کردن
-
واژههای مشابه
-
بلاغ
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیامرسانی ۲. بلوغ، رشد
-
بلاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] balāq ۱. رساندن خبر یا پیام به کسی؛ پیامرسانی.۲. بلوغ.
-
بلاغ
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] 1 - (مص م .)رسانیدن . 2 - (اِمص .) پیام رسانی .
-
بلاغ
لغتنامه دهخدا
بلاغ . [ ب َ ] (ع اِ) کفایت و بسندگی . (منتهی الارب ). کمال و کفایت . (غیاث اللغات ). کفایت . (اقرب الموارد) : هذا بلاغ للناس و لینذروا به . (قرآن 52/14)؛ این کفایت است مردم را تا بدان ترسانده شوند. ًان فی هذا لبلاغا لقوم عابدین . (قرآن 106/21)؛ همان...
-
بلاغ
لغتنامه دهخدا
بلاغ . [ ب َ ] (ع مص ) رسانیدن . (دهار) (غیاث اللغات ). || وصول به چیزی . (از ذیل اقرب الموارد). رسیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ).
-
بلاغ
لغتنامه دهخدا
بلاغ . [ ب ُ ] (ترکی ، اِ) در ترکی به معنی چشمه است و مزید مؤخر امکنه قرار گیرد، چون ساوجبلاغ ، قره بلاغ ، قزل بلاغ ، و غیره . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به بلاق و بولاق شود.
-
بلاغ
لغتنامه دهخدا
بلاغ . [ ب ُل ْ لا ] (ع ص ) شخص حداث و بسیارسخن . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
-
بلاغ
لغتنامه دهخدا
بلاغ . [ب ِ ] (ع مص ) کوتاهی نکردن در کوشش در کاری . (از منتهی الارب ). کوشش کردن در کاری و کوتاهی نکردن در آن . (از اقرب الموارد). مبالغه . و رجوع به مبالغه شود.
-
بَلَاغُ
فرهنگ واژگان قرآن
تبليغ - رساندن - کفايت(کافي بودن)
-
گزل بلاغ
لغتنامه دهخدا
گزل بلاغ . [ گ ُ زَ ب ُ ] (اِخ )دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه ، واقع در 29 هزارگزی جنوب خاوری شاهین دژ و 7500گزی جنوب باختری راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب . هوای آن معتدل و دارای 357 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود....
-
گل بلاغ
لغتنامه دهخدا
گل بلاغ . [ گ ُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار، واقع در 20000گزی جنوب شهر بیجار و 9000گزی باختر راه شوسه ٔ بیجار به همدان . هوای آن سرد و دارای 245 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گل...
-
گل بلاغ
لغتنامه دهخدا
گل بلاغ . [ گ ُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجار، واقع در 38هزارگزی جنوب باختری حسن آباد و 3هزارگزی خاوری راه عمومی بیجار به تکاب . هوای آن سرد و دارای 200 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است . شغل اهالی زر...
-
گلی بلاغ
لغتنامه دهخدا
گلی بلاغ . [ گ ُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 40هزارگزی شمال بخش گرمی و کنار راه شوسه ٔ بیله سوار به املاندوز واقع است . هوای آن گرم و سکنه اش 55 تن است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل...