کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بُز قو بُز خو کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پنبه بز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹پنبهوز› [قدیمی] pambebaz پنبهزن.
-
ریش بز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) rišboz = شِنگ
-
بز طلیعه
دیکشنری فارسی به عربی
کبش الفداء
-
پوست بز
دیکشنری فارسی به عربی
عنزة
-
صدای بز
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: varvar طاری: ba:ba طامه ای: varvar طرقی: ma:ma کشه ای: varvar نطنزی: ma:ma
-
بز کوهی
دیکشنری فارسی به عربی
غزالة
-
بُزِ گَد
لهجه و گویش بختیاری
boz-e gad بزِ بىشاخ. (مردم لرستان گوشت این بز رانمىخورند و براى آن داستانى نقلمىکنند:در لرستان زیارتگاهى است کهمتولى آن بزى گد داشت و مردم شیرشرا متبرک مىدانستند. گفته مىشود مردىآن بز را دزدید و گوشت آن را خورد و پس از آن عقرب او را گزید و مرد.)
-
بز گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
اطلاع فروشنده از قیمت کالا .
-
کُرًه بز
لهجه و گویش تهرانی
ناسزای خفیف
-
Procapra gutturosa
غزال ـ بز مغولی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان که پشت آن قهوهای تیره است و لکهای صنوبریشکل و سفید بر روی کفل دارد و رنگ قهوهای و سفید آن بهتدریج در نواحی زیرین بدن روشنتر میشود
-
Saiga tatarica tatarica
بز تاتاری حقیقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] زیرگونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان که سر بزرگ و برجسته دارد و بینی بزرگ و برآمدهاش بر روی دهان آویزان است
-
ریش بز خالدار
لغتنامه دهخدا
ریش بز خالدار. [ ب ُ زِ ] (اِ مرکب ) شنگ . الاله شنگ . اذناب الخیل . لحیةالتیس . ریش بز. (یادداشت مؤلف ).
-
پای بز آکندن
لغتنامه دهخدا
پای بز آکندن . [ ی ِ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سحر باشد برای جلب کسی . (سروری ) : مرا در کویت ای شمع نکوئی فلک پای بز آکنده ست گوئی . نظامی (از سروری و فرهنگی خطی ).و رشیدی «پای بز افکنده ست گوئی » آورده است و شاید مصحف اوکندن بمعنی افکندن باشد.
-
بز گیر آوردن
لغتنامه دهخدا
بز گیرآوردن . [ ب ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چیزی را سخت ببهای ارزان خریدن . رجوع به بز گرفتن شود.
-
جز و بز
لغتنامه دهخدا
جز و بز. [ ج ِزْ زُ ب ِزز ] (اِ صوت مرکب ، از اتباع ) حکایت صوت سوختن گوشت و مانند آن در آتش یا در تاوه . (یادداشت مؤلف ). || ناله و زاری بهنگام خواهش . عجز و لابه .