کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بُرنده ای 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رشک برنده
واژهنامه آزاد
کسی که به دارایی، زیبایی، خوشی یا... که از آن دیگری باشد، غبطه می خورد و دوست دارد جای او باشد. گاهی به معنی حسود هم به کار می رود.
-
سود برنده
واژهنامه آزاد
نافع.
-
گودی بُرندهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] ← گودی پیشی
-
incisal
بُرندهای 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] مربوط به لبۀ برندۀ دندانهای پیش و نیش
-
درز بُرندهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] ← درز پیشی
-
no-win policy
سیاست بیبرنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] خطمشی مبتنی بر تلاش نظامی بیشازاندازه احتیاطآمیزی که به پیروزی هیچیک از طرفها نمیانجامد
-
برنده تمام پولها
دیکشنری فارسی به عربی
جائزة اولي
-
از بین برنده
دیکشنری فارسی به عربی
مصفي
-
بلیط برنده شدن
لهجه و گویش تهرانی
شانس آوردن
-
هر چیز بلعنده و فرو برنده
دیکشنری فارسی به عربی
خليج
-
mesiolabio-incisal point angle
زاویۀ نقطهای نزدینهـ لَبی ـ بُرندهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] زاویۀ نقطهای حاصل از اتصال سطوح نزدینه و لبی و سطح بُرندۀ دندانهای قدامی
-
جستوجو در متن
-
لتو
لغتنامه دهخدا
لتو. [ ل ُ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی قماربازی است ، بدینگونه که بر سی صفحه ٔ مقوائی (کارت ) سه ردیف و هر ردیف نه خانه نقش شده و اعدادی از یک تا نود در آن خانه ها (در هر خانه یک عدد) نگاشته شده است و نود مهره ٔ چوبین که بر هر یک عددی از اعداد نودگانه ...
-
خون آشام
لغتنامه دهخدا
خون آشام . (نف مرکب ) خونخوار. درنده . بیرحم . سخت دل . خونریز. (ناظم الاطباء). سخت سفاک : زلف بی آرام او پیرایه ٔ مهر است و ماه چشم خون آشام او سرمایه ٔ سحراست و فن . سوزنی .کلبه ٔ قصاب چند آردبرون سرخ زنبوران خون آشام خویش . خاقانی .ای خران گور آن ...
-
گنجور
لغتنامه دهخدا
گنجور. [ گ َ / گ َ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: گنج + ور ur = ور، پسوند اتصاف و دارندگی ) پهلوی گنجبر جزء دوم از مصدر بر (بردن ) است ، یعنی برنده وحامل گنج . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خزانه دار. (غیاث اللغات ) (از برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ). خزی...
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ / ک ِ ] (اِمص ) بن مضارع فعل کشیدن . || (فعل امر) امر به کشیدن یعنی بکش . (برهان ) (از آنندراج ). دوم شخص مفرد از امر حاضر از کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : ای عیسی بگذشته خوش از فلک آتش از چرخ فروکن سرما را سوی بالا کش . مولوی (از آنندراج ...