کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بُدِیْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بُدِیْ
لهجه و گویش گنابادی
bodey در گویش گنابادی یعنی بوده ، بوده است ، قرار داشته است و آنجا بوده )شیء(
-
واژههای مشابه
-
بدی
واژگان مترادف و متضاد
زشتی، سیئه، شناعت، فساد، قباحت، قبح، معرت ≠ خوبی، نیکی، حسنه
-
بدی
لغتنامه دهخدا
بدی ٔ. [ ب َ ] (ع ص ) آفریده و مخلوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مخلوق . (شرح قاموس ). || کار نو و بدیع. || نخستین هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نخستین . (ناظم الاطباء). اول . (شرح قاموس ). || چاهی که در اسلام بهم رسیده باشد. (شرح قام...
-
بدی
لغتنامه دهخدا
بدی . [ ب َ ] (حامص ) ضد نیکی . (آنندراج ). نقیض نیکی . ترمنشت . (از ناظم الاطباء). شر. (زمخشری ). سوء. سیئه . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شرة. (دهار). اِرب . بُجر. تَعس . جفا. جفوة. خَل ّ. خَنابة. دَوکَة. دَهم . رَباذیة.رَهَق . طَبَند...
-
بدی
لغتنامه دهخدا
بدی . [ ب َ دی ی ] (ع ص ) نخست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نخستین و اولین . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اول . (معجم متن اللغة) حدیث : الحمدﷲ بدیاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کار شگفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). || چاهی...
-
بدی
لغتنامه دهخدا
بدی . [ ب َدْ ی ْ ] (ع مص ) آغاز کردن : بدیت به ؛آغاز کردم به آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
بدی
لغتنامه دهخدا
بدی . [ ب ِ دا ] (ع مص ) (از «ب د و») دارای بداة شدن زمین . (از ناظم الاطباء). بداوه ناک شدن زمین . (از منتهی الارب ). دارای سماروغ شدن زمین . (از شرح قاموس ).
-
بدی
دیکشنری فارسی به عربی
شر , مرض
-
پی بدی
لغتنامه دهخدا
پی بدی . [ ب ُ / با ] (اِخ ) جُرج . بشردوست آمریکائی ،متولد در دانور. وی ببسط و توسعه ٔ تعلیمات در میان طبقات کارگر کمک بسیار کرده است (1795 - 1869 م .).
-
بی بدی
لغتنامه دهخدا
بی بدی . [ بی ب َ ] (ص مرکب ) چیزی که دارای بدی نباشد وعاری از عیب و نقص بود. (ناظم الاطباء) : چو خورشید تابنده او بی بدیست همه کار و کردار او ایزدیست .فردوسی .
-
بدی مطلق
دیکشنری فارسی به عربی
تشاوم
-
نیکی و بدی
فرهنگ گنجواژه
خوبی و بدی.
-
بدی و زشتی و خفت
فرهنگ گنجواژه
پستی.