کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بُخور بُخور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بخور و بخور
فرهنگ گنجواژه
سوء استفاده و اختلاس.
-
بخور مریم
لغتنامه دهخدا
بخور مریم . [ ب َ / ب ُ رِ م َرْ ی َ ] (ترکیب اضافی ) گیاهی است از تیره ٔ پامچالها که از گلهای زینتی مرغوب است . گلهای آن دارای دم گل خمیده میباشد و ریشه اش ضخیم غده ای است . گلهایش برنگهای ارغوانی و قرمزِ تیره و سفید و صورتی میباشد. در ریشه ٔ غده ٔ ...
-
بخور مورسکر
لغتنامه دهخدا
بخور مورسکر. [ ب َ / ب ُ رِ رِک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (یعنی بخور مردم مریطانی ، یا بخور مریطانی ) یقطوم . بخورالبربر. سرغنت . بخور مورشکة. او سرغنید. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بخورالبربر و یا سرغنت شود.
-
بخور دادن
دیکشنری فارسی به عربی
بخار
-
بخور خوشبو
دیکشنری فارسی به عربی
بخور
-
بخور نخور
فرهنگ گنجواژه
امر ونهی.
-
بخور و نمیر
لغتنامه دهخدا
بخور و نمیر. [ب ِ / ب ُ خوَ رُ / خُرُ ن َ ] (ص مرکب ) مقداری از غذا که فقط برای ادامه ٔ زندگی کفایت کند. (فرهنگ فارسی معین ). رزق و روزی بسیار قلیل . قوت لایموت . قوت روزگذار: اقل مایقنع از خور.- روزی بخور و نمیر ؛ یک نان بخور و نمیری بکارگرها می دهن...
-
بخور دادن به
دیکشنری فارسی به عربی
بخور
-
امشب فقط آش بخور.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: emšew faqat âš bexa. طاری: amšev feqat âš bexo. طامه ای: amšev faqat âš boxo. طرقی: amšev faqat âš bexo. کشه ای: amšev faqat âš bexo. نطنزی: emšow faqat âš baxo.
-
بخور و نمیر
لهجه و گویش تهرانی
زندگی در نهایت تنگی
-
بخور و بخواب
فرهنگ گنجواژه
زندگی راحت ، تنبلی.
-
بخور و بدو
فرهنگ گنجواژه
سرعت در خوردن و رفتن.
-
بخور و نپرس
فرهنگ گنجواژه
فضولی موقوف.
-
بخور و نمیر
فرهنگ گنجواژه
زندگی در حداقل.
-
بنوش و بخور
فرهنگ گنجواژه
گشاده دستی.