کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَلِّغْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اکلاء
لغتنامه دهخدا
اکلاء. [ اَ ](ع اِ) بلغ اﷲ بک اکلاء العمیر؛ به آخر عمر و درازترعمر رساند ترا خدای . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
زبا
لغتنامه دهخدا
زبا. [ زُ ] (ع اِ) پشته های بلند که سیل بدان نرسد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : چه روی راه تردد قضی الامر فقم چه کنی نقش تخیل بلغ السیل زباه . انوری .رجوع به زبی شود.
-
اطورین
لغتنامه دهخدا
اطورین . [ اَطْ وَ رَ ] (ع اِ) (به صیغه ٔ تثنیه ) دو کرانه ، یقال : بلغ فی العلم اطوریه ؛ ای اوله و آخره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . و رجوع به اَطوَرین بصورت جمع شود.
-
اشداد
لغتنامه دهخدا
اشداد. [ اِ ] (ع مص ) صاحب ستور سخت شدن . (منتهی الارب ). در اقرب الموارد چنین است : اَشَدَّ؛ کان معه دابّة شدیدَة. || قوت دادن کسی را. (منتهی الارب ). || اَشَدَّ فلان ؛ بلغ الاشدّ فی عقل او سن ّ. (اقرب الموارد).
-
بلغالطاقة
لغتنامه دهخدا
بلغالطاقة. [ ب َ ل َ غَطْ طا ق َ ] (ع جمله ٔ فعلی ) طاقتم رسید، یعنی به آخر رسید. (قزوینی ) : سیل این اشک روان صبر و دل حافظ بردبلغ الطاقة یا مقلة عینی بینی .حافظ.
-
حمئة
لغتنامه دهخدا
حمئة. [ ح َ م ِ ءَ ] (ع ص ) جای گل آلود و تیره . (از اقرب الموارد). حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمئة.(قرآن از اقرب الموارد).و عین حامیه نیز خوانده شده است . (اقرب الموارد).
-
سَّعْيَ
فرهنگ واژگان قرآن
تلاش و کوشش (در عبارت "فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ ﭐلسَّعْيَ " منظور از رسيدن به حد سعي و کوشش رسيدن به آن حد از عمر است که آدمي عادتاً ميتواند براي حوائج زندگي خود کوشش کند و اين همان سن بلوغ است )
-
ملغ
لغتنامه دهخدا
ملغ. [ م ِ ] (ع ص ) احمق فرومایه ٔ فحش گوی . ج ، املاغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). احمق فرومایه ٔ فحش گوی خبیث . (ناظم الاطباء). احمق دشنام گوی و گویند چاپلوس و نیز گویند خبیث . (از اقرب الموارد). || بلغ ملغ، از اتباع است یعنی احمق فرومایه ٔ فحش گوی...
-
اشد
لغتنامه دهخدا
اشد. [ اَ ش ُدد / اُ ش ُدد ] (ع اِ) قوت و توانائی . و منه قوله تعالی : حتی یبلغ اَشُدَّه (قرآن 152/6)؛ و هو ما بین ثمانی عشرة سنة الی ثلاثین . واحد جاء علی بنأالجمع کآنُک و لا نظیر لهمااو جمع لا واحد له من لفظه او واحده شِدّة (بالکسر).قال سیبویه و ه...
-
زبی
لغتنامه دهخدا
زبی . [ زُ با] (ع اِ) پشتیهای بلند زمین که آب به آن نرسد. ج ِ زبیة بالضم ، و مثل است در عرب : بلغ السیل الزبی . (غیاث اللغات ). ج ِ زبیة است (پشته ای که آب بر آن فرونرود). (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ِ زبیه ، بمعنی رابیة (تپه ) که آب بدان نرسد. ...
-
تبلیغ
لغتنامه دهخدا
تبلیغ. [ ت َ ] (اِخ ) آیه ٔ تبلیغ؛ آیه ٔ 70 سوره ٔ پنجم (مائده ) که آغاز آن : «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و اِن لم تفعل فمابلغت رسالتک » است . و بر طبق اخبار و روایات مفسران درباره ٔ نصب علی بن ابی طالب (ع ) بخلافت نازل شده است .
-
اعضاد
لغتنامه دهخدا
اعضاد. [ اِ ] (ع مص ) بچپ و راست رفتن تیر. یقال : رمی فاعضد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بچپ و راست رفتن تیر. (آنندراج ). براست و چپ رفتن تیر. تَعضید. (از اقرب الموارد). || خاک نمناک باران به عضد رسیدن ، یقال : اعضد المطر؛ بلغ ثراه العضد. (از ا...
-
حُکْمَ
فرهنگ واژگان قرآن
حُکم -فرمان محکم ونافذ واستوار- بريدن نزاع به وسيله قضا -علم به معارف حقه الهيه و کشف حقايقي که در پرده غيب است ، و از نظر عادي پنهان است ميباشد (درعباراتي نظير "وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَيْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً "و"ءَاتَيْنَاهُ ﭐلْحُکْمَ صَبِي...
-
نکبة
لغتنامه دهخدا
نکبة. [ ن َ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) رنج . سختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مصیبة. (اقرب الموارد) (متن اللغة) (ناظم الاطباء). ج ، نکوب ، نَکَبات . || افلاس . ادبار. و با لفظ آوردن مستعمل است . (از آنندراج ). رجوع به نکبت شود. || (مص ) رنج وسختی رسانی...
-
أَحْلَامِ
فرهنگ واژگان قرآن
چيزهايي که در خواب مي بينند(جمع حُلم يا حُلُم جمع حلم به معني آنچه که شخص خوابيده در خواب خود ميبيند ، و بعيد نيست که اصل در معناي آن تصوراتي باشد که انسان از داخل نفس خود بدون واسطه حواس ظاهري دارد ،عقل را هم حلم مينامند ، چون عقل عبارت است از استقا...