کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بَلال
لهجه و گویش تهرانی
برشته،هر چیز بریان شده ،ذرت بریان
-
واژههای مشابه
-
بلال
فرهنگ نامها
(تلفظ: belāl) (عربی)آب و هر آن چه که ، گلو را تر کند؛ (در اعلام) ابن رباح حبشی نام مؤذن و خازن و از یاران خاص و صمیمی پیغمبر اکرم (ص) .
-
بلال
واژگان مترادف و متضاد
۱. ذرت ۲. برشته، بریان
-
بلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بلار› (زیستشناسی) balāl ثمر گیاه ذرت که آن را روی آتش بریان کنند و بخورند؛ ذرت.
-
بلال
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) 1 - آذربویه . 2 - ذرت .
-
بُلال
لغتنامه دهخدا
بُلال . [ ب ُ ] (ع اِ) آب . (منتهی الارب ). ماء. (اقرب الموارد). بَلال . بِلال . رجوع به بَلال شود.
-
بلال
لغتنامه دهخدا
بلال . [ ب َ ] (ع اِ) آب . (منتهی الارب ). ماء. (اقرب الموارد): فی سقائک بلال ؛ در مشک تو آب است . (از منتهی الارب ). بِلال یا بُلال . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به دو صورت مذکور شود.
-
بلال
لغتنامه دهخدا
بلال . [ ب َ ] (ع اِمص ) صله ٔ رحم و خیر و نیکوئی . (منتهی الارب ). اسم مصدر است از مصدر بَل ّ به معنی صله ٔ رحم کردن : هو یراعی بلال ؛ او صله ٔ رحم را به جای می آورد. (از اقرب الموارد). و رجوع به بَل ّ در معنی مصدری شود.
-
بلال
لغتنامه دهخدا
بلال . [ ب َ] (ع مص ) متحمل سختی شدن و نگون بخت گردیدن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). بَلل . و رجوع به بلل شود.
-
بلال
لغتنامه دهخدا
بلال . [ ب َل ْ لا ] (ع ص ) طاووس بسیار آواز. (منتهی الارب ). طاووس بسیار آواز. || (اِ) بذر و تخم . (ناظم الاطباء).
-
بلال
لغتنامه دهخدا
بلال . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ابی برده عامربن ابی موسی اشعری ، امیر و قاضی بصره در اوایل قرن دوم هجری . وی بسال 109 هَ . ق . از جانب خالدالقسری بولایت بصره گماشته شد و در سال 125 هَ . ق . بوسیله ٔ یوسف بن عمر ثقفی معزول و زندانی گشت و اندکی بعد در زندان ...
-
بلال
لغتنامه دهخدا
بلال . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ازهر، مکنی به ابومعاذ. از همراهان بزرگ عمرو لیث صفاری ، و مدتی از جانب عمرو بر نیشابور امیر بود. رجوع به تاریخ سیستان شود.
-
بلال
لغتنامه دهخدا
بلال . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حارث مزنی ، مکنی به ابوعبدالرحمان . از صحابیان شجاع ، و از اهالی بادیه ٔ مدینه بود. وی بسال پنجم هجری اسلام آورد، و در روز فتح از حاملان لواهای «مزینه » بود. بلال در محلی واقع در ورای مدینه بنام «اشعر» سکونت اختیار کرد. و در...
-
بلال
لغتنامه دهخدا
بلال . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن رباح حبشی ، مکنی به ابوعبداﷲ بود و مادر وی حمامة نام داشت . مؤذن وخزانه دار بیت المال رسول خداوند (ص ) بود. وی ازمولدین و عربهای غیرخالص «سراة» به شمار می رفت و از سابقان و پیشی گیرندگان در اسلام ، و در حدیث آمده است : «بلا...