کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَعْدِکَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بَعْدِکَ
فرهنگ واژگان قرآن
بعد تو
-
واژههای همآوا
-
بادک
لغتنامه دهخدا
بادک . [ دَ ] (اِخ )قریه ای است بیک فرسنگی ابرقوه . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
بادک
لغتنامه دهخدا
بادک . [ دَ] (اِ) کودک ساقی باده دهنده ٔ زنان سلاطین پارسی ، و رودک و ریدک ساقی باده ده مردان کمتر از ده سال داشته باشد و ببلوغ نرسیده باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
جستوجو در متن
-
ذوهاش
لغتنامه دهخدا
ذوهاش . (اِخ ) موضعی است در شعر شمّاخ : فأیقنت أن ذاهاش منیتها.و زهیر گوید : عفا من آل فاطمة الجواءُفیمن فالقوادم فالحاءُفذوهاش فمیث عریتنات عفتها الریح بعدک و السماء.
-
اذاقة
لغتنامه دهخدا
اذاقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) اِذاقت . چشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤیدالفضلاء). چشاندن . || به امتحان دادن چیزی را. || مکافات امری کردن : اذاقه اﷲ وبال امره . همگنان را به احاقت مکر و اذاقت غدر خویش منکوب و منحوب گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 206...
-
اعاصیر
لغتنامه دهخدا
اعاصیر. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِعصار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (اقرب الموارد). گردبادها : الناس بعدک قد خفت حلومهم کأنما نفحت فیها الاعاصیر. (از عیون الاخبار ج 1 ص 291).رجوع به اِعصار شود.
-
عفاء
لغتنامه دهخدا
عفاء. [ ع َ ] (ع اِمص ) پوشیدگی و ناپدیدگی . (منتهی الارب ). کهنگی و هلاکت . (از اقرب الموارد). || (اِ) خاک . (منتهی الارب ). تراب . (اقرب الموارد). در شتم و ناسزا گویند: علیه العفاء. (از منتهی الارب ). خاک که اثر را بپوشاند: علی الدنیا بعدک العفاء. ...
-
کابت
لغتنامه دهخدا
کابت . [ ب ِ ](ع ص ) نعت فاعلی از کبت . هلاک سازنده . به روی دراندازنده . بر زمین افکننده . بر روی افکننده : اباحسن لاتبعدّن و کلنالهلکک مفجوع له الحزن کابت .فلم یتفقدنی من العلم واحدهراق اناءالعلم بعدک کابت .ابواحمد یحیی بن علی منجم (در رثاء ثابت بن...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن هند أسلمی . از سعیدبن مسیب روایت کرده که : انما الخلفاء ثلاثة: ابوبکر و عمر و عمربن عبدالعزیز. قلت له : ابوبکر و عمر قد عرفنا هما، فمن عمر؟ قال ان عشت ادرکته و ان مت کان بعدک . (تاریخ الخلفاء ص 155). و رجوع به سیره ٔ عمربن ...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث .[ رِ ] (اِخ ) ابن ثقف . محدث است . و از محمدبن سیرین روایت دارد و یحیی بن یمان و ابو داود حفری از او روایت کنند. و حفری گوید که حارث بنقل از حسین حدیث کند که مغاذ از رسول (ص ) پرسید: ماهو کائن بعدک ؟ پیغمبر (ص ) فرمود: «یکون خلفا ثم یکون ملکا ث...
-
رملة
لغتنامه دهخدا
رملة. [ رَ ل َ ] (اِخ ) شهر عظیمی است در فلسطین و قصبه ٔ آن اکنون خراب است . در اقلیم سوم واقع است بطول 55 درجه و یک سوم درجه . میان بیت المقدس و رملة بقدر هیجده روز راه است . روزگاری دارالملک سلیمان و داود بود و آنگاه که سلیمان بن عبدالملک به فلسطین...
-
طرید
لغتنامه دهخدا
طرید. [ طَ ] (ع ص ، اِ) رانده شده . نفی و دور کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شرید. رانده . مطرود. اخراج بلدشده . || تنه ٔ درخت کج شده ٔ بی شاخ و برگ مانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || روز دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الطرید من الایام ؛ ...
-
ذر
لغتنامه دهخدا
ذر. [ ذَرر ] (اِخ ) الهمدانی . در عقدالفرید ذیل : «الوقوف علی القبور و ما بین الموتی » آرد: ابوذر الهمدانی بر قبر پسر خود ذرّ بایستاد و گفت : یا ذَرّ، شغلنی الحزن لک عن الحزن علیک ، فلیت شعری ما قلت و ما قیل لک ! ثم قال : اللّهم انی قد وهبت لک اسأته...