کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَشْ زِدَنْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بش دلبر
لغتنامه دهخدا
بش دلبر. [ ب ِ دِ ب َ ] (اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل نزدیک مرز افغانستان . سکنه ٔ آن 1452 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول آنجا غلات ، لبنیات ، ماهی وشغل اهالی زراعت ، گله داری ، صیادی و صنایع آن گلیم وکرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافی...
-
بش قارداش
لغتنامه دهخدا
بش قارداش . [ ب ِ ] (اِخ ) ده کوچکی ازدهستان مرکزی بخش و حومه شهرستان بجنورد دارای چشمه های آب گرم معدنی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بش اولی
لغتنامه دهخدا
بش اولی . [ ب ِ اِوْ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . سکنه 150تن . آب از رودخانه تنک راه . محصول برنج ، غلات ، حبوب و صیفی . شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی ، بافت پارچه های ابریشمین و نمدمالی . (از فرهنگ جغرافیایی ...
-
بش حوض
لغتنامه دهخدا
بش حوض . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد بخش حومه ٔ شهرستان قوچان آب از چشمه و محصول آنجا غلات و بن شن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بش طاغ
لغتنامه دهخدا
بش طاغ . [ ] (اِخ ) نام قسمت شمال شرقی سلسله ٔ جبال قفقاز است که با یک رشته تلال با سلسله جبال البرز ارتباط می یابد. دارای آبهای معدنی فراوان است و در دامنه ٔ آن اسبهای خوب پرورش می یابد و ازین رو بطلمیوس این نقاط را «هیلپیق » یعنی جبال اسبی نامیده ا...
-
بش یوسقه
لغتنامه دهخدا
بش یوسقه . [ ب ِ ق َ ] (اِخ ) یا پنج پیکر. رجوع به نام فعلی آن پنج پیکر و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 شود.
-
بِشْ بُو
لهجه و گویش گنابادی
beshbow در گویش گنابادی یعنی بِبَرَش ، ببر
-
بش bash
واژهنامه آزاد
سهم - قسمت- سهمی از غذا یا اموال که نصیب کسی میشود
-
small talk
خوشوبش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] عمومیترین مهارت در مصاحبۀ انگیزشی شامل حرکات چهره و سلام و خداحافظی و پرسش دربارۀ موضوعات عمومی و روزمره و طرح گفتگوهای کوتاه
-
شش و بش
فرهنگ فارسی معین
(ش شُ بِ) (اِمر.) اصطلاحی دربازی نرد که یک طاس پنج خال و دیگری شش خال داشته باشد.
-
شش و بش
لغتنامه دهخدا
شش و بش . [ ش َ / ش ِ ش ُ ب ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) (مرکب از شش فارسی + بش ترکی به معنی پنج ) شش بش . اصطلاح تخته نرد است و آن وقتی است که در بازی ، طاس ها چنان قرار گیرند که یکی نقش شش و دیگری پنج را نشان دهد. شش و پنج . (از یادداشت مؤلف ). رج...
-
خوش و بش
لغتنامه دهخدا
خوش و بش . [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ادای احترام بمهمان بگفتار و پرسش . هش و بش عربی . (یادداشت مؤلف ).
-
خوش و بش کردن
لغتنامه دهخدا
خوش وبش کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوش آمد گفتن . احوال پرسیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
آقو کِ شُما بِشِ
لهجه و گویش گنابادی
aghow ke shoma beshe یعنی دوستی که شما باشید ، بزرگواری که شما باشید ، گرانمایه ای که شما باشید ، این جمله معمولا وقتی کسی میخواهد چیزی برای کسی تعریف کند یا شرح دهد یا جواب کسی را بدهد در گناباد به کار میرود.
-
خوش و بِش، () کردن
لهجه و گویش تهرانی
احوال پرسی