کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَشَر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ] (اِخ ) ده جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 374 تن . آب از قنات . محصول آن غلات ، انگور و شغل اهالی زراعت ، قالی ، گلیم و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قاقازان ، بخش ضیأآباد شهرستان قزوین با 374 تن سکنه . آب از قنات . محصول آنجا غلات ، انگور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب َ ] (اِخ ) وادیی است که در آن تره های نیکو روید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دره ای که در آن گیاهی روید که خام خورند یا دره ای که در آن جز گیاه هرزه نروید. (از دزی ج 1 ص 89).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب َ ] (ع مص ) مژده دادن کسی را. یقال : بشرته بمولد فابشر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).- بَشر به چیزی ؛ مسرور شدن بدان . و بشارت دادن . (از اقرب الموارد).|| هدیه دادن به آورنده ٔ خبر خوش . (از د...
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب َ ش َ ] (اِخ ) مکی بن ابی الحسن بن بشر. محدث بود. (منتهی الارب ).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب َ ش َ ] (ع اِ) مردم . مذکر و مؤنث و واحد و جمع در وی یکسان است و قدیثنی و یجمع فیقال بَشَران و ابشار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انسان و از آن جهت انسان را بشر گویندکه دیده میشود و نمایان می باشد بالبشرة بظاهر الجلد. (غیاث ) (آنندراج )....
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن فرقدخلیفه ٔ تمیم بن سعید عباسی بود. وی والی سیستان از جانب هادی خلیفه ٔ عباسی بود. برای خراج به سیستان آمدو به دست عثمان بن عماره در همان شهر بسال 172 هَ . ق . کشته شد. رجوع به تاریخ سیستان ص 151 و 152 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یاسین ، ابوالقاسم نیشابوری . بگفته ٔ مستوفی در سال 388 هَ . ق . درگذشت . از سخنان اوست : حقیقة العلم ، کشف علی السرائر. و دیگران نوشته اند که وی از مشایخ بزرگ عرفای اواخر قرن چهارم هجری است . در مولد خود مهنه ٔ نیشابور به ارشا...
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) آبی است مر تغلب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ابی ساره . یکی از بلغای زبان عرب بود. (ابن الندیم ).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ابیرق انصاری . رجوع به بشربن حارث بن عمر... ظفری و الاصابة ج 1 ص 155شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ارطاةبن شرحبیل بن امیه ، ازسردارانی است که با معاویه در جنگ صفین همراه بودندو در غلبه ٔ معاویه حاکم بصره شد و به روایتی در جنگ احد کشته شد. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 344،347 و عیون الاخبار چ 1343 هَ . ق . قاهره ص 200 ش...
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن اسفراینی . ابوسهل ... وی از ابومحمد هیثم بن خلف دوری حدیث شنید. (از تاریخ بیهقی چ 1 ص 207).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن امیه . حاکم همدان از جانب عثمان بود و تا سال قتل عثمان نیز حکومت داشت . (از حبیب السیر چ 1333 هَ . ش . خیام ج 1 ص 519).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن برأبن معرور خزرجی . از اصحاب پیامبر (ص ) و در غزوات عقبه و بدر و احد حاضر بود و از طعامی که زوجه ٔ سلام بن مشکم از گوشت بزغاله ٔ مسمومی برای مسموم ساختن حضرت رسول آماده کرده بود بخورد و درگذشت و بنا بروایتی یک سال بعد وفات یا...