کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَسَرَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بَسَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
اظهار کراهت کرد - بی میلی و کراهتش را در چهره اش آشکار ساخت (مصدر بسور به معناي بيميلي و کراهت نمايان از چهره است .عبارت "عَبَسَ وَبَسَرَ" یعنی : چهره در هم کشید و اظهار کراهت نمود )
-
واژههای مشابه
-
بسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] bosr ۱. هرچیز تازه و نو.۲. خرمای نارس؛ خرمایی که تازه رنگش زرد شده و هنوز خوب نرسیده است.
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب َ ] (ع اِ) آب سرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماء بارد. (از اقرب الموارد). || کلح . قطوب . مقابل بشر. (یادداشت مؤلف ).
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب َ ] (ع مص ) خراشیدن سر ریش را پیش از نضج . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسر قرحه ؛ باز کردن پوست را از ریش پیش از بهبود یافتن پس چرک بهم رسانیدن . (از اقرب الموارد). کاویدن دملی نه بهنگام . (تاج المصادر بیهقی ). || شتابی کردن و ...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ِ س َ ] (ق مرکب ) بروی سر. بطرف سر و بسمت سر. || (اِ مرکب ) انتها و نوک . (ناظم الاطباء).
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن ابی بسر مازنی . پدر عبداﷲبن بسر از بنی مازن بن منصوربن عکرمه . در صحیح مسلم نام وی در ضمن حدیثی که از عبداﷲبن بسر پسر وی نقل شده ، آمده است . او دو پسر و دخترش صحبت حضرت رسول (ص ) را درک کرده اند. (از الاصابة باختصار). و رجوع ...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن ارطاة، ابن ابی ارطاة. ابوعبدالرحمن از صحابه ای است که در صحبت وی اختلاف است . بقولی در روزگار معاویه و بقول دیگر در خلافت ولید بسال 86 هَ . ق . درگذشته است . (از الاصابة باختصار). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 152 و 153 و منتهی ال...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن جِحاش ، ابن جَحّاش . از خاندان قرشی بودکه به حمص فرود آمد و هم بدانجا درگذشت . مردم عراق او را بسر و مردم شام وی را بشر نامند. گویند بجز جبیربن نفیر کسی از وی روایت نکرد. (از الاصابة باختصار). و رجوع به ج 1 ص 153 همین کتاب و ت...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن راعی العیر اشجعی از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) بود. درباره ٔ وی اختلاف نظر است . برخی وی را از صحابه شمرده و گروهی او را منافق خوانده اندو برخی گفته اند ممکن است در آغاز منافق بوده و سپس اسلام آورده باشد. (الاصابة ج 1 ص 153 باختصا...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن سعید تابعی است . (منتهی الارب ). رجوع به تاریخ الخلفا ص 163 و المصاحف ص 25 شود.
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن سفیان بن عمرو... خزاعی . ابن کلبی گوید وی از کسانی بود که حضرت پیامبر (ص ) در ضمن نامه ای که به خزاعه نوشت نام وی را بدینسان یاد کرد: بسم اﷲ الرحمن الرحیم من محمد رسول اﷲ الی بدیل بن ورقاء و بسرو... وبگفته ٔ ابوعمرو به سال ششم...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن سلیمان دختر وی سعید از وی روایت کرده که از پیامبر حدیث شنیدو پشت سر وی نماز گزارد. (از الاصابة باختصار). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 154 و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن عصمت مزنی از سادات مزینه بود و بگفته ٔ ابوبشر آمدی از پیامبر (ص ) شنید که می فرمود کسی که جهینه را بیازارد مرا آزرده است . ابن عساکر نام وی را در ذیل بشر آورده است . (از الاصابة باختصار) و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 154 و بشر شود...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن محجن دیلی . تابعی است . (منتهی الارب ). تابعی مشهوریست بنا به عقیده ٔ بخاری و جمهور محدثان ولی بغوی و جز او وی را در شمار صحابه آورده اند. رجوع به الاصابة ج 1 ص 186 شود.