کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَست نوک به نوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بست
واژگان مترادف و متضاد
۱. باغ، گلزار، میوهزار ۲. پشته، زمین ناهموار، گریوه ۳. محور سنگ آسیا ۴. گندم برشته، گندم بریان
-
بست
واژگان مترادف و متضاد
۱. بند، قید، چفت، سد ۲. مسدود ۳. عقده، گره، گیره، گیر ۴. تحصن ۵. تحصنگاه، بستگاه ۶. ششنخود تریاک
-
بست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bost ۱. بستان؛ باغ.۲. [قدیمی] گلزار.
-
بست
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) 1 - گلزار. 2 - جایی که میوه های خوشبو در آن روید. 3 - محور سنگ آسیا. 4 - گندم بریان .
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب ِ ] (عدد، اِ) مخفف بیست که ترجمه ٔ عدد عشرین است . (غیاث ) (آنندراج ) (شعوری ج 1 ورق 200). بیست . دو دفعه ده . (ناظم الاطباء). عدد بیست که لفظ دیگرش عشرین است لفظ مذکور مخفف بیست است و در فارسی هندوستان همان مخفف (بست ) در تکلم و نثرهم استع...
-
بُسَّتِ
فرهنگ واژگان قرآن
کوبيده وخورد شد مثل آرد
-
بست
دیکشنری فارسی به عربی
سحابة , طوق , مفک ، اِخْتَتَم
-
بست
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: darešbast طاری: darešbas(s) طامه ای: dareybas(s) طرقی: derešbas(s) کشه ای: derešbas(s) نطنزی: darešbas(s)
-
بست
واژهنامه آزاد
(زابلی) (best) ایست! وایستا.
-
بست
واژهنامه آزاد
فعل اسنادی را گوییم. نمونه:نهاد و گزارا و بست همان مسند و مسندالیه و فعل اسنادی هستند.
-
کله بست
لغتنامه دهخدا
کله بست . [ ک َ ل ِ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودبست است که در بخش بابلسر شهرستان بابل واقع است و 900 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
batten plate
ورق بَست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] ورقی فولادی برای یکپارچه کردن دو یا چند عضو موازی
-
گوشهبَست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ← گوشهبَست بارگُنج
-
بست نشستن
واژگان مترادف و متضاد
تحصنجستن، تحصن کردن، متحصن شدن، پناه گرفتن ≠ بست شکستن
-
barré (fr.), grand-barré (fr.), jeu barré (fr.), capotasto (it.) 1
تمامبست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] پردهگیری همۀ سیمها، معمولاً با انگشت سبابه در یک پردۀ واحد در آن دسته از سازهای خانوادۀ بربطها که دستانبندی شدهاند متـ . بست 2