کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَرِيَّةِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بَرِيَّةِ
فرهنگ واژگان قرآن
مخلوقات
-
واژههای مشابه
-
بریه
واژگان مترادف و متضاد
بیابان، صحرا، وادی
-
بریه
واژگان مترادف و متضاد
خلق، مخلوق، مردم، ناس
-
بریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بریَّة و بریئَة، جمع: بَرایا] [قدیمی] bariyye خلق؛ مخلوق؛ مردم.
-
بریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: برّیـَّة، جمع: بَراریّ] [قدیمی] barriy[y]e صحرا؛ بیابان.
-
بریه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به برّ) [عربی: برّیـَّة] [قدیمی] barriy[y]e مربوط به بَرّ: قوای بریه.
-
بریه
فرهنگ فارسی معین
(بَ یِّ) [ ع . بریة ] ( اِ.) صحرا، بیابان . ج . براری .
-
بریه
فرهنگ فارسی معین
(بَ یِ) [ ع . بریة ] ( اِ.) خلق ، مخلوق . ج . برایا.
-
بریه
لغتنامه دهخدا
بریه . [ ] (اِخ ) بیره . دهی است جزء بخش خرقان شهرستان ساوه . سکنه ٔ آن 112 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و سیب زمینی است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1).
-
بریه
لغتنامه دهخدا
بریه . [ ب ُ رَی ْه ْ ] (اِخ ) (نهر...) نهری است به بصره در مشرق دجله . (از منتهی الارب ) (از مراصد).
-
بریه
لغتنامه دهخدا
بریه . [ ب ُ رَی ْه ْ ] (ع اِ مصغر) مصغر ابراهیم . (منتهی الارب ).
-
بریة
لغتنامه دهخدا
بریة. [ ب َ ری ی َ ] (ع اِ) آفریدگان . (منتهی الارب ) (السامی ). آفریده . (زمخشری ). خلق . مردم . ج ، بریات ، بَرایا. (ناظم الاطباء) : اًن الذین کفروا من أهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریة. اًن الذین آمنوا و عملوا الصال...
-
بریة
لغتنامه دهخدا
بریة. [ ب َرْ ری ی َ ] (ع اِ) صحرا و زمین بی کشت ، خلاف ریفیة. (منتهی الارب ). صحرا. (اقرب الموارد). ج ، بَراری . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
بریة
لغتنامه دهخدا
بریة. [ ب ِرْ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث بِرّی ، منسوب به بِرّ. و رجوع به بِرّ و بِرّی شود.- وجوه (وجوهات ) بریة ؛ نقدها که بر سبیل مبرات دهند. (یادداشت دهخدا).