کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَرَه سُووا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بَرَه سُووا
لهجه و گویش بختیاری
bara-sowvâ بره نوزاد.
-
واژههای مشابه
-
بره
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوزاد گوسفند ۲. حمل، برج حمل ۳. آهوبچه ۴. مطیع، تسلیم، بیاراده
-
بره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: varrak] bar[r]e ۱. (زیستشناسی) بچۀ گوسفند تا ششماهگی.۲. (زیستشناسی) بچۀ آهو.۳. (نجوم) [قدیمی] = حَمَل
-
بره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: béret] bere نوعی کلاه ساده، بیلبه، و دایرهشکل که از پارچۀ ضخیم میدوزند.
-
بره
فرهنگ فارسی معین
(بَ رِّ) ( اِ.) 1 - بچة گوسفند یا بچة آهو. 2 - برج حمل . اولین برج از دوازده برج منطقه البروج .
-
بره
فرهنگ فارسی معین
(بَ رِ) ( اِ.) روی قبا و کلاه و مانند آن .
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب َ رَ / رِ ] (نف ، پسوند) از این کلمه که مرکب از بر، یعنی مفرد امر حاضر بردن ، و «ه » علامت آلت است چون کلمه ٔ مناسبی قبل از آن درآرند اسم آلت توان ساخت . (یادداشت دهخدا). || مخفف بَرَنده .- مزدبره ؛اجیر. مزدبر. رجوع به مزد و مزدبره شود.
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (اِ) بچه ٔ گوسفند که آنرا به عربی حمل خوانند. (برهان ). بچه ٔ گوسپند و آهو. (آنندراج ). در تداول گناباد خراسان گوسپند خردسال میشینه که هنوز به یک سال عمر نرسیده خواه نر خواه ماده . بچه ٔ میش که ازبرای قربانی فصح ...
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب َ رَه ْ ] (ع مص ) بحال خود آمدن بعد از بیماری وسرخ و سپید گردیدن و پرگوشت و نازک پوست شدن . (از منتهی الارب ). بهبود یافتن تن کسی پس از دگرگونی بیماری ، و سپید شدن ، و چنین کسی را أبره ْ گویند. (از ذیل اقرب الموارد). || «بُرهه »ای از روزگا...
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب ِ رَه ْ ] (ع اِ) ج ِ بَرهة. (ناظم الاطباء). رجوع به برهة شود.
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب ِ رَه ْ / ب َ رَه ْ ] (ص مرکب ) (از: ب + رَه ْ) مخفف براه . در راه . مقابل بیراه . غیر سرکش و عاصی . اصولی . سربزیر. درراه راست . در طریق مستقیم . در سبیل مستقیم . مقابل گمراه : با همه خلق جهان گرچه از آن بیشتر گمره و کمتر برهندآنچنان زی که...
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب ِرْ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) نیک و خوب . (ناظم الاطباء).- وجوه بره ؛ پولهایی که در راه خدا به کسی دهند. (ناظم الاطباء).
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب ُ رَه ْ ] (ع اِ) ج ِ بُرهة. (ناظم الاطباء). رجوع به برهة شود.
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب ُرْه ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أبره . رجوع به ابره شود. || ج ِ بَرهاء. (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). رجوع به برهاء شود.