کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَرهمایی نوکبهنوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برهمایی
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص نسب .) پیرو فرقة برهمایی .
-
occlusal surface
سطح بَرهمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] سطح فوقانی دندانهای خلفی فک پایین و سطح تحتانی دندانهای خلفی فک بالا که در حالت بَرهمایی با یکدیگر تماس دارند متـ . سطح جونده masticatory surface
-
centric occlusion, central occlusion
بَرهمایی مرکزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] وضعیتی که در آن سطوح جوندۀ دندانهای فکهای بالا و پایین دارای حداکثر تماس و درهمرفتگی دندانهها باشند
-
line of occlusion
خط بَرهمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] خطی فرضی که از محل تماس دندانهای فک بالا و پایین در حالت بَرهمایی میگذرد
-
edge-to-edge occlusion
بَرهمایی نوکبهنوک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] ← بَست نوکبهنوک
-
جستوجو در متن
-
نوک
لغتنامه دهخدا
نوک . [ن َ ] (ع اِمص ) حمق . (متن اللغة). رجوع به نوک شود.
-
نوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نک، تک› nok ۱. (زیستشناسی) منقار پرنده.۲. تیزی سر چیزی: نوک سوزن، نوک قلم، نوک کارد، نوک شمشیر.۳. گوشه.
-
nipple
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوک پستان، نوک غده، پستانک مخصوص شیربچه، از نوک پستان خوردن
-
cuspidate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بستن، منتهی به نوک تیز، نوک دار، شاخدار
-
pike
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تپه، اردک ماهی، قله کوه نوک تیز، هر چیز نوک تیز، نوک نیزه، نیزه دسته چوبی، میخ نوک تیز، کلنگ دو سر، سریعا رفتن، نیزه زدن، رحلت کردن، با چیز نوک تیز سوراخ کردن
-
pikes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیک ها، اردک ماهی، قله کوه نوک تیز، هر چیز نوک تیز، نوک نیزه، نیزه دسته چوبی، میخ نوک تیز، کلنگ دو سر، سریعا رفتن، نیزه زدن، رحلت کردن، با چیز نوک تیز سوراخ کردن
-
peck
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پک، یک چهارم بوشل، نوک زدگی، سوراخ، نوک زدن، با نوک سوراخ کردن، دندان زدن
-
حلمة
دیکشنری عربی به فارسی
نوک پستان , نوک غده , پستانک مخصوص شيربچه , ازنوک پستان خوردن , ممه , شبيه نوک پستان , پستانک
-
pecks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پک ها، یک چهارم بوشل، نوک زدگی، سوراخ، نوک زدن، با نوک سوراخ کردن، دندان زدن