کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَدَرْقَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
بدرقه
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشایعت، همراهی ≠ استقبال ۲. راهبر، راهنما ۳. رهبری ۴. محافظ، نگهبان
-
بدرقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بدرقَة] badraqe ۱. رهبر؛ راهنما.۲. (اسم مصدر) رهبری.۳. (اسم مصدر) مشایعت.۴. (طب قدیم) آب نیمگرم یا سوپ که پس از خوردن مسهل بهتدریج میخورند.
-
بدرقه
فرهنگ فارسی معین
(بَ رَ ق ِ) [ ع . بدرقة ] 1 - ( اِ.) راهنما، راهبر. 2 - (اِمص .) مشایعت .
-
بدرقه
لغتنامه دهخدا
بدرقه . [ ب َ رَ ق َ / ق ِ ] (از ع ، ص ، اِ) (از بدرقة عربی ) رهبر. رهنما. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رهبر. جماعتی که راهبر قافله باشد. (غیاث اللغات ). پاسبان و نگهبان . (ناظم الاطباء). خفیر. خفرة. (منتهی الارب ).جمعی مسلح که...
-
جستوجو در متن
-
قافلة
دیکشنری عربی به فارسی
کاروان , قافله , بدرقه , همراه رفتن , بدرقه کردن
-
convoy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاروان، قافله، بدرقه، همراه رفتن، بدرقه کردن
-
أُتْبِعُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
بدرقه شدند
-
مشایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mošāye' ۱. کسی که از دنبال بیاید.۲. کسی که به بدرقۀ مسافر برود؛ بدرقهکننده.
-
پیشباز
واژگان مترادف و متضاد
استقبال، پیشواز، پذیره ≠ بدرقه
-
پیشواز
واژگان مترادف و متضاد
استقبال، پیشباز ≠ بدرقه
-
convoyed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متخلخل، همراه رفتن، بدرقه کردن
-
convoying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشروب، همراه رفتن، بدرقه کردن
-
مشایعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدرقه، تشییع، همراهی ۲. دنبالهروی ۳. بدرقه کردن، همراهی کردن ≠ استقبال ۴. اطاعت، پیروی
-
مشایعت کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. همراهی کردن، بدرقه کردن ۲. تشییع کردن