کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَحِيرَةٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بَحِيرَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
شتري که پنجمين حمل مادر خود باشد (طبق يک عقيده خرافي آن را رها مي کردند)
-
واژههای مشابه
-
بحیره
واژگان مترادف و متضاد
دریاچه
-
بحیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَحِیرَة] [قدیمی] bohe(a)yre دریاچه.
-
بحیره
فرهنگ فارسی معین
(بُ حَ رِ) [ ع . بحیرة ] (اِمصغ .) دریاچه .
-
بحیره
لغتنامه دهخدا
بحیره . [ ب ُ ح َ رَ ] (اِخ ) نام پانزده موضع است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مدینه منوره . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مدینة الرسول .
-
بحیره
لغتنامه دهخدا
بحیره . [ ب ُ ح َ رَ ] (ع اِ مصغر) تصغیر بَحرَة وبحره سرزمین و شهر است . (از معجم البلدان ). بحیره تصغیر بحر نیست هرچند بحیر مصغر آن است اما به هرحال مراد از سرزمین وسیعی است که در آن آب جمع شده ولی متصل به دریای بزرگ نباشد و میتواند آب آن شیرین یا ش...
-
بحیرة
لغتنامه دهخدا
بحیرة. [ ب َ رَ ] (اِخ ) زوجه ٔ قعقاع بن ثور که دختر هانی بوده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بحیرا شود. || ناحیه ای در یمامه . (از معجم البلدان ).
-
بحیرة
لغتنامه دهخدا
بحیرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) ناقه یا گوسپند که در جاهلیت هرگاه ده بطن می زاد گوش آن را شکافته سر می دادند تا برود و بچرد هرجا که خواهد، و چون میمرد گوشت آن را مردان خوردندی و بخورد زنان ندادندی . یا آنکه در بطن پنجم اگر نر می زاد آن نر را ذبح می کردند و ...
-
بحيرة
دیکشنری عربی به فارسی
تالا ب , مرداب , درياچه , استخر , برکه , خليج , شاخابه , دريا , اب راکد , محض , خالي , تنها , انحصاري , فقط
-
طین بحیرة
لغتنامه دهخدا
طین بحیرة. [ ن ِ ب ُ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )ظاهراً گِلی است که از بعض دریاچه ها آرند. صاحب املاحی که پاره ای امراض را سود دارد چون گل دریاچه ٔ ارومیه که طلای آن اوجاع مفاصل و عرق النسا را نافع است .
-
بحیره ٔ ارجیش
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ ارجیش . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ اَ ] (اِخ ) همان دریاچه ٔ خلاط است که مدت ده ماه ماهی و قورباغه در آن ظاهر نمی شود و دو ماه دیگر ماهی بقدری زیاد است که با دست می شود گرفت . (از معجم البلدان ) : نشگفت اگر بحیره ٔ ارجیش بعد ازین آرد صدف ز بحرگهرپرور س...
-
بحیره ٔ ارمیه
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ ارمیه . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ اُ ی َ ] (اِخ ) دریاچه ای که تا شهر ارمیه دو فرسنگ فاصله دارد و دریاچه ای تلخ و بدبوست و حیوان و ماهی در آن نمی زید. (از معجم البلدان ). و رجوع به دریاچه ٔ ارومیه و چیچست شود.
-
بحیره ٔ اریغ
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ اریغ. [ ب ُ ح َ رَ ی ِ اَ ی َ ] (اِخ ) دنباله ٔدریای مغرب است و کشتی های اندلس در آنجا لنگر می اندازند. و تا فاس فاصله ای ندارد. (از معجم البلدان ).
-
بحیره ٔ اسکندریه
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ اسکندریه . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ اِ ک َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) این محل دریاچه نیست ، بلکه سرزمینی معروف است در نزدیک اسکندریه ٔ مصر مشتمل بر قراء و آبادیها و درآمد فراوان . (از معجم البلدان ).