کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَبَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بَبَ
لهجه و گویش گنابادی
baba در گویش گنابادی یعنی بع بع ، اَه اَه
-
واژههای مشابه
-
بب
لغتنامه دهخدا
بب . [ ب َب ب ] (اِ) روش . طریقه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به ببان شود. || کودک فربه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نامی که به طفل بسیار کوچک دهند. (از فرهنگ دزی ج 1 ص 49).
-
بب پی
واژهنامه آزاد
بب پی:beb pay:مواظب باش
-
واژههای همآوا
-
بب
لغتنامه دهخدا
بب . [ ب َب ب ] (اِ) روش . طریقه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به ببان شود. || کودک فربه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نامی که به طفل بسیار کوچک دهند. (از فرهنگ دزی ج 1 ص 49).
-
جستوجو در متن
-
طالب بن الازهر
لغتنامه دهخدا
طالب بن الازهر. [ ل ِ بِب ْ نِل ْ اَ هََ ] (اِخ ) مملوک . و شاعری قلیل الشعر است . (ابن الندیم ).
-
طالب بن بشیر
لغتنامه دهخدا
طالب بن بشیر. [ ل ِ بِب ْ ن ِ ب َ ] (اِخ ) محدثی است . عسقلانی گوید: مدنی و مجهول است . (لسان المیزان ج 3 ص 205).
-
ذوفتاق
لغتنامه دهخدا
ذوفتاق . [ ف ِ ](اِخ ) موضعی است . حرث بن حِلِّزَة الیَشْکُری گوید:فالمحیاة فالصفاح فاعلی ذی فتاق فعاذب فالوفاءفریاض القطا فاودیة الشربب فالشعبتان فالابلاء(از تاج العروس ).
-
طالب بن سمیدع
لغتنامه دهخدا
طالب بن سمیدع . [ ل ِ بِب ْ ن ِ س َ م َ دَ ] (اِخ ) ازدی گوید درباره ٔ او تأمل باید کرد - انتهی . ابن ابی حاتم بروایت از ابولبید گوید جمادبن زیداز او روایت کرده است . (لسان المیزان ج 3 ص 205).
-
طالب بن عبدا
لغتنامه دهخدا
طالب بن عبدا. [ ل ِ بِب ْ ن ِ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ازدی گوید: حدیث او قابل اعتماد نیست آنگاه سلسله ٔ حدیث او را از طریق ابوکریب بدین سان روایت کرده است : موسی بن طالب بن عبداﷲ ما را خبر داد (وی گفت ) پدرم از عطا و او از میسرة واو درباره ٔ علی رضی ا...
-
مفردات
لغتنامه دهخدا
مفردات . [ م ُ رَ ] (ع ص ، اِ) جمع مفرد که به معنی تنهاست . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مفرده .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفرد و مفرده شود. || چیزهایی تنها و یگانه و ساده وبی آمیغ. (ناظم الاطباء) : ما مفردات را نخست در وهم آوریم پس ترکیبش کنی...
-
پنجهیر
لغتنامه دهخدا
پنجهیر. [ پ َ ] (اِخ ) بنجهیر. شهری است در نواحی بلخ . (انساب سمعانی در کلمه ٔ بنجهیری ). در حدودالعالم آمده است : بنجهیر و جاریابه دو شهر است و اندر وی معدن سیمست و رودی میان این هر دو شهر بگذرد و اندر حدود هندوستان افتد (چ تهران ص 62 و 20): شهری اس...
-
پنجشیر
واژهنامه آزاد
پنجشیر = پنجهیر. [ پ َ ] (اِخ ) بنجهیر. شهری است در نواحی بلخ . یکی از شهرهایی ایران زمین است که در افغانستان امروزی قرار دارد. پنجشیر یکی از سی و چهار استان افغانستان است، که در همسایه گی با استان هایی پروان، کاپیسا، بغلان، تخار، بدخشان، نورستان و ل...