کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بيان الوضع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
افسرده بیان
لغتنامه دهخدا
افسرده بیان . [ اَ س ُ دَ / دِ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از پوچ و بیمزه گو که سخنش مؤثر نباشد و به دل نزند. (آنندراج ). آنکه سخن او سرد و بیحال باشد : سخن آن است کزو زنده دلی گرم شودلب افسرده بیانان و لب گور یکی است .صائب (از آنندراج ).
-
الهام بیان
لغتنامه دهخدا
الهام بیان . [ اِ ب َ ] (ص مرکب ) گفتار و خطاب از روی الهام . (ناظم الاطباء). و رجوع به الهام شود.
-
ببر بیان
لغتنامه دهخدا
ببر بیان . [ ب َ رِ ب َ ] (اِ مرکب ) ببر شاهی . (یادداشت مؤلف ). نام یک درنده ٔ افسانه ای که قسمی از ببر و وحشی تر و قوی تر از سایر درندگان بوده است .(از فرهنگ نظام ). ببر و جانوری شبیه به آن دشمن شیرکه شیر شرزه نیز گویند. (ناظم الاطباء) : بدو گفت پ...
-
بیان کردن
لغتنامه دهخدا
بیان کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن و واضح کردن . تقریر نمودن . (ناظم الاطباء). بازنمودن . پدید کردن . روشن کردن تعبیر. توضیح : بیان کن که از چیست ترکیب عالم جوابم ده از خشک این شعر و از تر. ناصرخسرو.بیان کن حال و جایش را اگر دانی مرا ور...
-
بیان الحق
لغتنامه دهخدا
بیان الحق . [ ب َ نُل ْ ح َ ](اِخ ) محمودبن احمد نیشابوری . تصانیف او در انواع علوم در اطراف جهان مشهور است ، و جمله مقبول و چون بسمع او رسید که در بلاد مغرب تفسیری ساخته اند پنجاه مجلد او در معنی یک آیت که آفریدگار میفرماید «و فی انفسکم اء فلاتبصرون...
-
بیان وار
لغتنامه دهخدا
بیان وار. [ ب َ ] (اِ مرکب ) شرح و تفسیر و شرح اصطلاحات . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
چرخه بیان
لغتنامه دهخدا
چرخه بیان . [ چ َ خ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج که در 25هزارگزی شمال خاوری سنندج و 10هزارگزی شمال شوسه ٔ سنندج به همدان واقع است . جلگه و سردسیر است و 235 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله دار...
-
حسن بیان
لغتنامه دهخدا
حسن بیان . [ ح ُ ن ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغا روشن ساختن معنی و رساندن آن به روان آدمیست . و آن گاه با صنعت ایجاز و گاه با صنعت اطناب و گاه با صنعت مساوات ایراد شود. (کشاف اصطلاحات الفنون از شرح مطول تفتازانی ).
-
تزریق بیان
لغتنامه دهخدا
تزریق بیان . [ ت َ ب َ ] (ص مرکب ) کاذب و دروغگو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به تزریق شود.
-
خجسته بیان
لغتنامه دهخدا
خجسته بیان . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ب َ ] (ص مرکب ) خوش گفتار. میمون گفتار. خوش و مبارک بیان . بیان خوش : زبان خجسته بیان بزمزمه تلاوت قرآن گشوده . (جبیب السیر چ خیام ج 3 جزو 4 ص 323).
-
چم بیان
لغتنامه دهخدا
چم بیان . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قنقری پایین (اسفلا) بخش بوانات و سرجهان شهرستان آباده که در 54 هزارگزی باختر سوریان و 5 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ اصفهان به شیراز واقع است . کوهستانی و معتدل است و 350 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ محی . محصو...
-
خوش بیان
لغتنامه دهخدا
خوش بیان . [ خوَش ْ / خُش ْ ب َ ] (ص مرکب ) خوش سخن . نکوسخن . نیکوگو. نیک کلام . نکوکلام . خوش زبان . (یادداشت مؤلف ).
-
بيان الإتهام
دیکشنری عربی به فارسی
کيفرخواست
-
بيان العمل
دیکشنری عربی به فارسی
گزارش کار
-
شیرین بیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) širinbayān ریشۀ شیرین گیاهی خودرو که مصرف دارویی دارد.