کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بو و برنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بو گردانیدن
لغتنامه دهخدا
بو گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) متعفن شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
شاه بو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهبوی› [قدیمی] šāhbu ۱. عنبر.۲. مشک: ◻︎ بیقیمت است شکّر از آن دو لبان اوی / کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوی (رودکی: ۵۱۳).
-
مشک بو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی] ‹مشکبوی› [قدیمی] mo(e)škbu ۱. آنچه که بوی مشک بدهد.۲. [مجاز] معطر؛ خوشبو.
-
خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خوشبو، خوشبوی، خوشبوی› xošbu دارای بوی خوش؛ معطر.
-
دارای بو
دیکشنری فارسی به عربی
عطري
-
بِشْ بُو
لهجه و گویش گنابادی
beshbow در گویش گنابادی یعنی بِبَرَش ، ببر
-
بِغِلْ بُوْ
لهجه و گویش گنابادی
beghelbow در گویش گنابادی یعنی آشنا ، رام ، تحت اختیار ، در کف دست بودن ، تسلیم به اختیار دوستی یا آشنایی یا عشق ، معشوقه
-
بو کشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
انف
-
برگ بو
دیکشنری فارسی به عربی
قار
-
بو گرفته
دیکشنری فارسی به عربی
فاسد , مستوي عالي
-
بُو چیلیک
لهجه و گویش بختیاری
bu čilik بوى سوختن روغن مانده، بویى که ازحرارت دادن ظرفِ سفالى چرب برخیزد.
-
بو دادن
لهجه و گویش بختیاری
bu dâdan 1. بو دادن؛ 2. برشته کردن، حرارت دادن آرد.
-
بو کَشیدَن
لهجه و گویش بختیاری
bu kašidan بو کشیدن.
-
بو بردن
لهجه و گویش تهرانی
مطلع شدن
-
بو دادن
لهجه و گویش تهرانی
بی عفتی، افشا کردن،مشکوک بودن