کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوی شنیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بوی گرفتگی
لغتنامه دهخدا
بوی گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) تعفن . بدبویی . گند. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).
-
بوی گرفته
لغتنامه دهخدا
بوی گرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بدبو و گندیده . و متعفن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
بوی مادران
لغتنامه دهخدا
بوی مادران . [ دَ ] (اِمرکب ) رجوع به بومادران و بومدران و برنجاسف شود.
-
بوی مدران
لغتنامه دهخدا
بوی مدران . [ م َ ] (اِ مرکب ) رجوع به بومادران و بوی مادران و بلنجاسف و برنجاسف شود.
-
بوی زننده
دیکشنری فارسی به عربی
رائحة کريهة
-
بوی مشک
دیکشنری فارسی به عربی
مسک
-
بوی خوش
دیکشنری فارسی به عربی
عطر
-
بوی ناگرفته
دیکشنری فارسی به عربی
فاسد , متعفن
-
بوی شیر
لهجه و گویش تهرانی
نشانه ناپختگی:دهنش ()می دهد
-
بوی نا
لهجه و گویش تهرانی
بوی نم و کهنگی بویژه در مواد غذایی
-
Melissa officinalis
وارنگبوی دارویی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای وارنگبو به شکل علفی چندساله به ارتفاع 30 تا 125 سانتیمتر و پوشیده از کرکهای نرم و کوتاه و با ساقههای چهارگوش راست و برگهای دُمبرگدار تخممرغی به طول حداکثر 6 سانتیمتر و به عرض حداکثر 3 سانتیمتر و گاه در سطح زیرین دارا...
-
رنگ و بوی گرفتن
لغتنامه دهخدا
رنگ و بوی گرفتن . [ رَ گ ُگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کر و فر پیدا کردن . جلال و جمال گرفتن . رونق و صفا و طمطراق یافتن . رنگ و آب گرفتن . رنگ و نم گرفتن . (از آنندراج ). رجوع به رنگ و بوی و رنگ و نم گرفتن و رنگ و آب گرفتن شود : چنانش نمای از دل راه جوی ...
-
رنگ و بوی
لغتنامه دهخدا
رنگ و بوی . [ رَ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شأن و شوکت . (برهان قاطع). کر و فر. (برهان قاطع) (آنندراج ). جلال و جمال . طمطراق . رونق و صفا. اعتبار و شکوه . زیبایی و وجاهت و با لفظ گرفتن و کشیدن و داشتن مستعمل است . (آنندراج ) : بر آن تخت سودابه ٔ...
-
با رنگ و بوی
لغتنامه دهخدا
با رنگ و بوی . [ رَ گ ُ ] (ص مرکب ) با آب وتاب و کروفر استعداد تمام . (آنندراج ) (دِمزن ). یعنی داب و داراب . و کروفر. و استعداد تمام : سوی شهر ایران نهادند روی سپاهی بدان گونه با رنگ و بوی .فردوسی (از شرفنامه ٔ منیری ).
-
بوی و رنگ
لغتنامه دهخدا
بوی و رنگ . [ ی ُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رونق . طراوت . زیب و فر : در آن شارسان کرد چندان درنگ که آتشکده گشت با بوی و رنگ . فردوسی .چو خاقان به ایران درآمد بجنگ نماند بدین بوم و بر بوی و رنگ . فردوسی .ز باغت بجز بوی و رنگی نبینم خود آن بوی را ه...