کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بوینده
/buyande/
معنی
کسی که چیزی را بو بکشد؛ بوکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) buyande کسی که چیزی را بو بکشد؛ بوکننده.
-
بوینده
لغتنامه دهخدا
بوینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) بوی کننده . (فرهنگ فارسی معین ). که ببوید. || دارای بوی . آنکه بوی دهد. آنچه بوی دهد. بویا. معطر : بشمشاد بوینده عنبرفروش بیاقوت گوینده در خنده نوش . اسدی .روان را بشمشاد بوینده رنج خرد را بمرجان گوینده گنج . اسدی .رخشن...
-
جستوجو در متن
-
شمنده
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) بوینده .
-
شمنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] šamande ۱. ترسنده.۲. رمنده.۳. بوینده.
-
متشام
لغتنامه دهخدا
متشام . [ م ُ ت َ شام م ] (ع ص ) همدیگر را بوینده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هم بوو نزدیک شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشام شود.
-
دهانک
لغتنامه دهخدا
دهانک . [ دَ ن َ ] (اِ مصغر) دهان خرد. || (اصطلاح جانورشناسی ) نام سوراخ بزرگی است در انتهای آزاد اسفنج که آب را به وسیله ٔ سوراخهای بوینده می گیرد و از دهانک بیرون می ریزد. (از جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی ص 233 و 335).
-
مستشمم
لغتنامه دهخدا
مستشمم . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) مُستشِم ّ. نعت فاعلی از استشمام . بوینده . (غیاث ) (آنندراج ). خواهنده از کسی که چیزی را ببوید. || استنشاق کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استشمام شود.
-
متشمم
لغتنامه دهخدا
متشمم . [ م ُ ت َ ش َم ْ م ِ ] (ع ص ) بوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به ملایمت و آرامی می بوید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تشمم شود.
-
مستنشی
لغتنامه دهخدا
مستنشی ٔ. [ م ُ ت َ ش ِءْ ] (ع ص ) جستجوکننده و تعقیب کننده ٔ اخبار. (از اقرب الموارد). پیروی و تتبع اخبار کننده . || بوینده . (از منتهی الارب ). رجوع به استنشاء شود.
-
متنشی
لغتنامه دهخدا
متنشی . [ م ُ ت َ ن َش ْ شی ] (ع ص ) بوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که دریافت میکند بوی را. (ناظم الاطباء). || مست گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که مست میگردد. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشی ...
-
بنکت
لغتنامه دهخدا
بنکت . [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء اشتیخن سغد سمرقند. و ابوالحسن علی بن یوسف بن محمدبن فقیه که به مکه از ابومحمد عبدالملک بن محمدبن عبیداﷲ زیبدی حدیث شنوده از آنجا است . (از تاج العروس ) (از معجم البلدان ) : گیسوی تو شهبال همای نبوی دان بو...
-
تنکت
لغتنامه دهخدا
تنکت . [ ت ِ ک ِ / ت ُ ک َ / ت َ ک ُ] (اِخ ) قصبه ایست که مابین کولاب و حصار واقع است . (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج )(از ناظم الاطباء). از بلاد ترکستان . (انجمن آرا). شهری است از شهرهای شاش (چاچ ) وراء سیحون . (از معجم البلد...
-
سهیل
لغتنامه دهخدا
سهیل . [ س ُ هََ ] (اِخ ) ستاره ای است که در طلوع آن فواکه رسیده شوند و گرما به آخر رسد.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ستاره ای است روشن در جانب جنوب ، اهل یمن اول بینند آنرا. (مهذب الاسماء). ستاره ای است روشن . (دهار). ستاره ای است معروف . (آنندراج ...
-
طفقاج
لغتنامه دهخدا
طفقاج . [ طَ ] (اِخ ) ظاهراً نام موضعی به ماوراءالنهر بوده است . در تذکره ٔ تقی الدین و نیز در سه نسخه ٔ سوزنی کهن که نزد من هست این کلمه بصورت فوق آمده است که معلوم میکند شهری از ماوراءالنهر است و شاید مشک خیز نیز بوده است . این لفظ را در معجم البلد...