کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بوک
/buk/
معنی
۱. باشد که: ◻︎ بر بوکومگر عمر گرامی مگذارید / خود محنت ما جمله ز بوکومگر آمد (انوری: ۱۴۰).
۲. کاشکی: ◻︎ تو هم ابنیمین بر این میباش / مگذران عمر خود به بوک و به کاش (ابنیمین: ۶۰۰).
۳. مگر.
۴. شاید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوک
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [مخففِ بُوَد که و بو که] [قدیمی] buk ۱. باشد که: ◻︎ بر بوکومگر عمر گرامی مگذارید / خود محنت ما جمله ز بوکومگر آمد (انوری: ۱۴۰).۲. کاشکی: ◻︎ تو هم ابنیمین بر این میباش / مگذران عمر خود به بوک و به کاش (ابنیمین: ۶۰۰).۳. مگر.۴. شاید.
-
بوک
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (شب جم .) شاید که ، مگر.
-
بوک
لغتنامه دهخدا
بوک . (صوت ) بود که و باشد که ، در هنگام تمنا اظهار کنند و در عربی عسی و لعل گویند. (آنندراج ). مخفف بود که و باشد که ، باشد. کلمه ٔ تمنا است و بعربی عسی و لعل گویند. (برهان ). کلمه ٔ تمنا که در مقام آرزو استعمال کنند مانند لیت و لعل در تازی ... کلمه...
-
بوک
لغتنامه دهخدا
بوک . (ع اِ) آتش گیره . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جایی یا چاهی که در آن غله پنهان کنند. (ناظم الاطباء) : غله کردی به زیربوک نهان چون نرانند بوک بر سر تو. طیان .|| ترجمه ٔ فرض هم هست . (برهان ) (آنندراج ). واجب و فرض الهی . (ناظم الاطباء)...
-
بوک
لغتنامه دهخدا
بوک . (ع اِ) در سوریه امروز، مغازه ٔ بزرگ را گویند. (دزی ج 1 ص 129).
-
بوک
لغتنامه دهخدا
بوک . [ ب َ ] (ع اِ) اول بوک ؛ اول مرتبه یا اول چیزی . یقال : لقیته اول بوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
بوک
لغتنامه دهخدا
بوک . [ ب َ ] (ع مص ) برجستن خر نر بر ماده . || گرد ساختن گلوله ٔ گلین را در هر دو کف دست . || فروختن متاع یا خریدن آن را. || کاویدن چشمه را به چوب و مانند آن تا آب برآید. || گائیدن زن را. || مشتبه و شوریده شدن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال...
-
واژههای مشابه
-
بوک مارک
واژهنامه آزاد
چوب الف، چوب الف گذاشتن. کاربر رایاتار (اینترنت) در دفتر یادداشت ناوشگر (مرورگر) چوب الف گذاری می کند. بدینسان با تنها یک تیلیک موشی به تارنمای دلپسندش می رود. آنرا "نشانک" یا "بوک مارک" نیز می نامند.
-
بوک و مگر
لغتنامه دهخدا
بوک و مگر. [ ک ُ م َ گ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بمعنی بوک است و مرادف مگر، بمعنی بود که و باشد که و بعربی عسی و لعل گویند. (برهان ) (آنندراج ) : چنگ در شاخ هر مهی می زن تو چه دانی زبخت بوک و مگر. سنایی .به یاد بوک ومگر چند سال بردارم مرا خدای نداد...
-
کاش و بوک
فرهنگ گنجواژه
شاید و مگر، لیت و لعل.
-
بوک و کاش
فرهنگ گنجواژه
آرزو.
-
بوک و مگر
فرهنگ گنجواژه
شاید که، باشد که.
-
خر، اسب، بز، بُطر، جیک، بوک
لهجه و گویش تهرانی
نام طرفهای قاب
-
جیک و بُک،جیک و بوک،جیک و بیک
لهجه و گویش تهرانی
دو روی قاپ، جیک باخت و بُک برد است.دو طرف دیگر خر و اسب نام دارد/حرفهای خصوصی و محرمانه