کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بومشناخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بوم
دیکشنری فارسی به عربی
بيئة , منطقة
-
بوم
لهجه و گویش تهرانی
زمینه نقاشی یا قلم زنی
-
بوم بوم
لهجه و گویش تهرانی
صدای ترکیدن
-
threat characterization
شناخت تهدید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ارزیابی ماهیت و ابعاد و مقاصد تهاجم درحالشکلگیری
-
cognitive therapy
شناختدرمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی رواندرمانی مبتنی بر این نظر که مشکلات عاطفی و رفتاری یک فرد حاصل شیوههای غیرانطباقی یا تفکر نادرست و نگرشهای تحریفشدۀ او نسبت به خود و دیگران است
-
common knowledge
شناخت مشترک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] اطلاعاتی در یک بازی که همۀ بازیگران درکی یکسان از آن دارند، یعنی همۀ بازیگران از اطلاعاتی که دیگر بازیگران دارند آگاهی دارند و از آگاهی آنان نسبت به آگاهی خود نیز آگاهند
-
cognitive aids
شناختیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] هریک از فنونی که به فرایندهای شناختی مانند یادآوری کمک میکند
-
علم شناخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ← علوم شناختی
-
گیهان شناخت
لغتنامه دهخدا
گیهان شناخت . [ گ َ / گ ِ ش ِ ] (اِ مرکب ) شناخت جهان . معرفت عالم . کیهان شناسی . گیتی شناسی .
-
اهل شناخت
لغتنامه دهخدا
اهل شناخت . [ اَ ل ِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل خبرت . آگاه . کاردان : نه هر سخن که بداند بگوید اهل شناخت بسر شاه سر خویشتن نباید باخت .(گلستان ).
-
بوم غلتان،بوم غلتون
لهجه و گویش تهرانی
استوانه سنگی برای فشرده کردن کاهگل بام،آدم چاق
-
wilderness, wilderness area
وحشبوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] عرصهای از طبیعت که انسان در آن دخل و تصرف نکرده باشد و تنها نقش بازدیدکننده را داشته باشد
-
غله بوم
لغتنامه دهخدا
غله بوم . [ غ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) غله خیز. ملک یا مزرعه ای که غله ٔ فراوان داشته باشد و چیز دیگر درآنجا کم باشد. مقابل میوه بوم : و کلار دیهی بزرگ و ناحیتی با آن میرود، و جمله غله بوم است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 123). یزدخواست و دیه کورو.....
-
فراخ بوم
لغتنامه دهخدا
فراخ بوم . [ ف َ ] (ص مرکب ) زمین و دشت پهناور : موضعی خوش و فراخ بوم و بسیارنعمت ازبهر ایشان اختیار کرده ام . (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 250).
-
بوم کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بومکند› [قدیمی] bumkan آغلی که در زمین یا کوه درست کنند برای جا دادن گوسفندان.