کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بومهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بومهن
/bum[a]han/
معنی
زلزله؛ زمینلرزه: ◻︎ برآمد یکی بومهن نیمشب / تو گفتی زمین دارد از لرزه تب (اسدی: ۲۹۹).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بومهین، پسلرزه، زمینلرزه
دیکشنری
earthquake
-
جستوجوی دقیق
-
بومهن
واژگان مترادف و متضاد
بومهین، پسلرزه، زمینلرزه
-
بومهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بومهین› [قدیمی] bum[a]han زلزله؛ زمینلرزه: ◻︎ برآمد یکی بومهن نیمشب / تو گفتی زمین دارد از لرزه تب (اسدی: ۲۹۹).
-
بومهن
فرهنگ فارسی معین
(مَ هَ) ( اِ.) زمین لرزه ، زلزله .
-
بومهن
لغتنامه دهخدا
بومهن . [ م َ هََ / هََ ] (اِ) زمین لرزه باشد که بعربی ، زلزله خوانند. زمین لرزه باشد. (برهان ). زمین لرزه و آنرا بعربی زلزله گویند. و از این لغت معلوم میشود هن ، بمعنی لرزه است . چه بوم ، بمعنی زمین است . (آنندراج ) (انجمن آرا). زلزله . (رشیدی ) (صح...
-
بومهن
لغتنامه دهخدا
بومهن . [ م ِ هَِ ] (اِخ ) یا بومهند. دهی از دهستان سیاهرود است که در بخش افجه شهرستان تهران واقع است و 588 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
جستوجو در متن
-
بومهین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bumahin = بومهن
-
بومهین
لغتنامه دهخدا
بومهین . [ م َ ] (اِ) بومهن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به به بومهن شود.
-
زلزله
فرهنگ واژههای سره
زمین لرزه، بومهن
-
استلک
لغتنامه دهخدا
استلک . [ ؟ ت َ ل َ ] (اِخ ) قریه ای است در هشت فرسنگی طهران نزدیک بومهن .
-
پریز
لغتنامه دهخدا
پریز. [ پ َ ] (اِ) فریاد. فغان . نعره : از پریزت چنان بلرزد کوه که زمین بومهن بلغزاند. حکیم علی فرقدی (از جهانگیری ).|| بیدگیا. (کازیمیرسیکی ) (شلیمر). || سبزه ای که در کنار جوی و رودخانه و تالاب و جائی که آب بسیار باشد بروید. (برهان قاطع) (فرهنگ جها...
-
بیسجرد
واژهنامه آزاد
نام روستایی قدیمی از توابع جوین استان خراسان رضوی که در کنار مجموعه روستاهای بهرآباد قرار دارد و درسال های اخیر (دهۀ 1390) به شهرک رازی تغییر نام داده است. نام قدیم آن بیسگرد بوده است. در این روستا آثار باستانی باارزشی وجود دارد. عده ای از ساکنان آن ...
-
پژ
لغتنامه دهخدا
پژ. [ پ َ ] (اِ) سر عقبه بود. (لغت نامه ٔ اسدی ). کُتل . بَش . گردنه . گریوه . بند. سرِ کوه : سفر خوش است کسی را که با مراد بوداگر سراسر کوه و پژ آیدش در پیش . خسروانی (از لغت نامه ٔ اسدی ).پنج روز ببود با شکار و پیلان از پژ غورک بگذشتند پس از بژ بگذ...
-
زلزله
لغتنامه دهخدا
زلزله . [ زَ زَ / زِ زِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) رجفه . لرز. لرزه . لرزش . جنبش سخت و حرکت شدید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جنبش زمین و زمین لرزه که بومهن و بومهین نیز گویند. (ناظم الاطباء). بومهن . بومهین . (صحاح الفرس ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لغز...
-
نیم شب
لغتنامه دهخدا
نیم شب . [ ش َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) نیمه شب . دل شب . نصف شب . دیرگاه شب : همی باده خوردند تا نیم شب به یاد بزرگان گشاده دو لب . فردوسی .چو از خواب بیدار شد نیم شب یکی جام می جست و بگشاد لب . فردوسی .وزآن پس یکی نیز نگشاد لب پر از غم همی بود تا نیم ...